حالت سیاه
07-10-2024
Logo
عقيده - عقيده و اعجاز - درس (21-36) ارکان تكليف : شهوت -7- شهوت مال -1- فلسفه ی مال در اسلام از نظر روش کسب و مصرف
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

سپاس خداوند جهانیان را و درود وسلام بر پیامبرمان محمد راستین وعده‌ی امانت دار.
پروردگارا، ما را از تاریکی های جهل و گمان به نور شناخت و دانش و از لجزارهای شوت به باغ های برین ببر.

شهوت مال:

بزرگواران: با درس بیست و یکم از دروس عقیده و اعجاز در خدمت شما هستیم. در درس گذشته ی مؤلفه های تکلیف به موضوع شهوت رسیدیم. در چندین جلسه بیان کردم که شهوت امری بی طرفانه است، می تواند نردبانی به سوی ترقی یا پلکانی به سوی سقوط باشد و اگر شهوت نمی بود نمی توانستیم به پروردگار زمین و آسمان ها تقرب جوییم و به موضوعات جزئی بسیاری پیرامون شهوت پرداختیم.
اکنون به یکی از بزرگ ترین شهوت های دنیا یعنی شهوت مال می پردازیم. خداوند متعال می فرماید:

﴿ زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ﴾
«براي انسان، محبّت شهوت ها آراسته شده است، از قبيل: عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره و اسب هاي نشاندار و چهارپايان و كشت و زرع . اين‌ها كالاي دنيا است.»

( سوره آل عمران آيه: 14) 

1 ـ ثروت یکی از ارکان زندگی است:

ثروتی یکی از بزرگ ترین شهوت هایی است که خداوند در وجود ما قرار داده است، در عین حال یکی از بزرگ ترین اسباب تقرب به خداوند عز وجل هم می باشد. قبل از هر چیز، ثروت اساس زندگی است. وقتی مشغول به کاری هستی، پول حلال به دست می آوری، با آن سرپناهی برای خود مهیا کرده، ازدواج می کنی، صاحب فرزند می شوی و در کنار خانواده و فرزندانت به خوشبختی می رسی. اساس این پروژه ی بزرگ این است که شغلی داری و از آن کسب درآمد می کنی، چرا که مال ستون زندگی است.
برادران ارجمند، ابتدا باید نقش ثروت در زندگی شخص مؤمن را دقیقا مشخص کنیم.
اول: پیامبر علیه الصلاة والسلام می فرماید:

(( الْمُؤْمِنُ الْقَوِيُّ خَيْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ الْمُؤْمِنِ الضَّعِيفِ ـ لكن النبي عليه الصلاة والسلام رفيق قال: وَفِي كُلٍّ خَيْرٌ ))
«مؤمن قوی نزد خداوند از مؤمن ضعیف بهتر و محبوب تر است ـ اما پیامبر علیه الصلاة والسلام نرمخوست و فرمود: «در هر دویشان صاحب خیر اند.»

[مسلم از ابو هریره]

ثروت، ستون زندگی است، به عنوان یک مؤمن باید مال و ثروتی در اختیار داشته باشی البته در صورتی که طبق برنامه ی الهی آن را کسب کنی، چرا که مال، قدرت است، بدین معنا که گزینه های عمل صالح برای یک ثروتمند بسیار و بی‌شمار است، با پولش می تواند اسباب ازدواج جوانی را مهیا سازد، بیماری را درمان کند، معاش بیوه زنی را تأمین کند، یتیمی را سرپرستی کند، مؤسسه ای دایر کند، پرورشگاهی تأسیس کند و کارهای خیر بسیاری انجام دهد، گزینه های کار خیر برای یک ثروتمند غیر قابل شمارش است، بلکه پیامبر علیه الصلاه والسلام جایگاه مؤمن ثروتمند را از عالم عمل کننده به خدا نزدیک تر می داند.

(( لا حَسَدَ إِلاّ في اثْنَتَيْنِ: رَجلٌ آتَاهُ الله مَالاً فَهُوَ يُنْفِقُ منهُ آنَاءَ اللّيْلِ و آنَاءَ النّهَارِ، وَرَجُلٌ آتَاهُ الله القُرْآنَ فَهُوَ يَقُومُ بِهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَ آنَاءَ النّهَار ))
«حسادت تنها در مورد دو نفر درست است: شخصی که خداوند اموال بسیاری به او ارزانی داشته و شب و روز از آن انفاق می کند و مردی که خداوند قرآن را به وی ارزانی کرده و شب و روزش را به آن می پردازند.»

[ متفق عليه ]

فلسفه ی مال در اسلام این است که یکی از بزرگ ترین اسباب وارد شدن به بهشت است، ثروت یکی از بزرگ ترین اسباب تقرب به خداوند می باشد، با این دارایی می توان به والاترین جایگاه دست یافت یا به عمق پرتگاه سقوط کرد.

ای برادران، آیه‌ای که ارزش مال را بیان می دارد بسیار دقیق است:

﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا(5) ﴾
«اموال خود را كه خداوند آن را برايتان قوام زندگي گردانده است به کم خردان تحويل ندهيد، از آن خوراك و پوشاك ايشان را تهيّه كنيد و با سخنان شايسته با آنان گفتگو كنيد.»

( سوره نساء: 14 )

گواه، در این قسمت است:

﴿ وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا ﴾
«اموال خود را كه خداوند آن را برايتان قوام زندگي گردانده است به کم خردان تحويل ندهيد.»

گذران زندگی بر اساس درآمدی است که با آن نیازهای خانواده و فرزندانت مانند خوراک، پوشاک و مسکن را تهیه می کنی، یعنی مال ستون زندگی است، پس سخن کسی که ادعا می کند مال و ثروت را دوست ندارد؛ را باور ندارم.
خداوند حب ثروت را در وجود انسان نهاده است و این امر در ژرفای وجود انسان ریشه دارد، اما عده ای بدان اعتراف کرده و عده ای دیگر بدان اقرار نمی کنند. در هر صورت شهوت مال در وجود هر انسانی هست، چه بدان اعتراف کرده و چه آن را انکار کند، آشکارا بیان کند یا نکند، ولی حقیقت آن است که ثروت، قوام زندگی است، پس دارایی را ناچیز نپندار. ثروتی که از راه مشروع بدست آید و در راه خیر مصرف شود؛ از بزرگ ترین نعمت های خداوند است.

2 ـ ثروت نقشی بی طرفانه دارد:

براردان، نکته ی دیگر پیرامون ثروت، بی طرفانه بودنش است. ثروتمندی خوب است؟ بله وخیر، در صورتی که در را خیر انفاق شود خوب است. اگر در معصیت خدا صرف شود، بد است. مال به خودی خود نعمت است نه نقمت، و البته این بستگی به راهی دارد که در آن صرف شود و راهی که از آن بدست آید. بنابراین روز قیامت انسان باید جوابگوی سؤالاتی باشد: این که مالش را از چه راهی کسب کرده و در چه راهی صرف کرده است؟ از عمر، جوانی و دانشش. اما در مورد اموالش باید به دو پرسش پاسخ دهد: از چه راهی آن را کسب کرده و در چه راهی خرج نموده است؟

برادران، اولین واقعیت این است که ثروت، اساس زندگی است. اگر نفس به قوتش دست یابد، به آرامش می رسد. حکمت والای خداوند سبحانه وتعالی اقتضا کرده که نیازهایی را در وجود ما قرار دهد. نیاز به غذا، آشامیدنی، تمایلات جنسی و نیاز به اثبات خویش خویشتن. تنها با مال می توان این نیازها را برطرف کرد گویی خداوند ما را به کسب مال واداشته است و دقیق تر از آن، این که خداوند عز وجل در توصیف بشر بودن انبیا فرموده است:

﴿ وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ ﴾
«هيچ يك از پيغمبران را پيش از تو نفرستاده ايم مگر اين كه [از جنس بشر بوده اند] غذا مي خورده اند و در بازارها [برای تهيّه نيازمنديهاي خود] راه مي رفته اند»

آنان هم نیاز دارند که غذا بخورند و برای پرداخت قیمت غذای خود به بازار می رفتند، بنابراین کسی که مشغول به کاری نیست، در جامعه ی مسلمانان هیچ جایگاهی ندارند. سرورمان عمر می گوید: کسی که هیچ کار و حرفه ای ندارد، از چشمم می افتد.

شغل و حرفه از جمله عبادات و طاعات است:

در ابتدا دوست دارم به همه ی شما اطمینان خاطر دهم که هر یک از ما با اشتغال به کار و کسب درآمد، پرداختن به حرفه، به کار گیری مهارت و تخصص، هر گونه فعالیت و حرکت در بازار می توانیم به آسانی کار و تخصصمان را تبدیل به عبادت کنیم، البته در صورتی که این شغل و حرفه شرعی و قانونی بوده و مسیر قانونی اش را در پیش گیریم، بدور از دروغ، تقلب، نیرنگ، ابهام، احتکار، حقه بازی، معامله روی معامله، خرید ارزان کالا قبل از رسیدن به شهر و فروش آن با قیمت گرانتر، پوشیدن عیب کالا، اگر مؤمنی از معاصی موجود در خرید و فروش نجات یابند و شغلش در اصل قانونی باشد چه فروشنده ی پارچه باشد، چه مواد غذایی یا چوب یا آهن، اگر شغلش در اصل مشروع باشد و راه قانونی را در پی بگیرد و هدفش برآوردن نیازهای خود و خانواده اش و خدمت به مسلمانان باشد؛ شغل او عبادت است.

به خدا قسم برادران، وقتی یکی از سلف صالح مغازه ای باز می کرد، می گفت: نیتم خدمت به مسلمانان است. یعنی هشت ساعت در محل کارش را به عبادت پرداخته است؟ چون نیتش در این شغل، برآوردن نیازهای خودش و خانواده اش بوده است. چه خوب است مالی که مایه ی حفظ ناموس و تقرب من به پروردگار گردد، مالی که نیت برآوردن نیازهای خود و خانواده اش و خدمت به مسلمانان باشد. این حرفه، این مهارت، این شغل، این طبابت، این وکالت، این مهندسی و این تدریس برایش عبادت است، البته در صورتی که او را از انجام فرایض و واجبات و عمل صالح بازندارد یا بگوییم: عادت های مؤمن تبدیل به عبادات شود.
جز تعدادی اندک آیا کسی هست که کار نکند؟ صبحگاه به کوچه و خیابان بنگر: مؤمن و غیر مؤمن، منافق و عصیانگر و پایبند؛ همه در حرکتند: یکی معلم است که به مدرسه می رود، این یکی کارگری است که به کارگاهش می رود، دیگری وکیلی است که به دفتر وکالتش می رود، آن یکی پزشک و در راه مطب است. همه در حال فعالیت هستند. پس اگر این تحرک و فعالیت نزد خدا عبادت باشد به وسیله ی آن به والاترین درجه می رسی و دلیل کافی برای وارد شدن به بهشت خواهد بود.
برادران، راه های رسیدن به آفریدگار به اندازه ی تعداد مخلوقات است. از مغازه، از محل کار، از دفتر مهندسی، از مطب پزشکی، از مزرعه، از کارگاه، از هر جا، اگر کارت قانونی بوده و در مسیر قانونی حرکت کند، بدون فریب، دروغ، کلاهبرداری، حقه بازی، احتکار، تعریف های دروغین، ابهام سوء استفاده، خرید ارزان کالا قبل از رسیدن به شهر و فروش آن با قیمت گرانتر، معامله روی معامله خواهد بود. در صورتی که فعالیت های این شغل قانونی باشد و اصل این شغل هم مشروع باشد و نیتت کسب مال به اندازه ی خود و خانواده و خدمت به مسلمانان باشد و تو را از انجام فرایض و واجبات و عمل صالح باز ندارد؛ تبدیل به عبادت می شود. به همین جهت عادت های مؤمن در واقع عبادت است و عبادات منافق، بدی و گناه است. برادران، مال ابزاری بی طرفانه است و من بر این مسئله تأکید می کنم. ارزشش به روش کسب و انفاقش بازمی گردد، می تواند هم نعمت باشد و هم نقمت، هم نردبانی به سوی پیشرفت و هم پلکانی به سوی سقوط و دلیلش این فرمایش الهی است:

﴿ فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15)﴾
«امّا انسان، همين كه پروردگارش او را بيازمايد و [براي اين كار] او را بزرگي ببخشد و بدو نعمت بدهد، خواهد گفت : پروردگارم مرا بزرگوار و گرامي داشته.»

( سوره فجر)

او را با درآمدی بسیار گرامی داشته است.

عبارت نعمت مرا به یاد ماجرای یک صحابی انداخت. نام این صحابی خبیب است که توسط مشرکان دستگیر شد. آنان قصد کشتن یا به صلیب کشیدنش را داشتند. ابوسفیان نزد او رفت. خوب دقت کنید. به او گفت: آیا دوست داری هم اکنون محمد به جای تو باشد و تو سالم و در عافیت کامل در میان خانواده ات باشی؟ به خدا قسم ـ بر حسب آن چه خواندم ـ سخنش این گونه بود: اوگفت: «به خدا سوگند دوست ندارم بین خانواده و فرزندانم باشم ـ یعنی در منزلش همراه با همسر جوان و فرزندانش ـ و عافیت و نعمت های دنیا را داشته باشم ـ عافیت یعنی سلامتی کامل، غذا و نعمت های زندگی مثل هوای خنک، باغچه ای از گل، انواع و اقسام غذا و میوه ـ به خدا سوگند دوست ندارم بین خانواده و فرزندانم باشم و عافیت و نعمت دنیا را در اختیار داشته باشم در حالی که خاری به پای رسول الله فرو رود» در این هنگام ابوسفیان گفت: «من تا کنون کسی را ندیدم که دیگری را دوست بدارد به اندازه ی اصحاب محمد که محمد را دوست می دارند.»
اسلام این است، اسلام محبت است، خداوند متعال می فرماید:

﴿ فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ (15)﴾
«امّا انسان، همين كه پروردگارش او را بيازمايد و [براي اين كار] او را بزرگي ببخشد و بدو نعمت بدهد»

( سوره فجر)

3 ـ کسب مال بسیار دلیل محبت خداوند نبست به بنده نیست:

چیزهای ثانویه ای هم هست که رفاه و زیاده روی نامیده می شود. اگر انسان بعضی از میوه های گران قیمت و کمیاب را نخورد، از گرسنگی می میرد؟ خیر، اما او این میوه ها را تهیه می کند.

﴿ فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ﴾
«امّا انسان، همين كه پروردگارش او را بيازمايد و او را بزرگي ببخشد و بدو نعمت بدهد، خواهد گفت : پروردگارم مرا بزرگوار و گرامي داشته و امّا زماني كه پروردگارش او را بيازمايد و روزي او را تنگ و كم نمايد ، خواهد گفت: پروردگارم مراخوار و زبون داشته است.»

( سوره فجر )

خداوند عز و جل در جوابش که گویی آن را نپذیرفته است، می فرماید:

﴿ كَلَّا ﴾
«هرگز، هرگز»

( سوره فجر آيه: 17 )

وقتی خداوند به شخصی که در راه راست نیست و فردی منحرف است؛ ثروت بسیار دهد، می گوید: خدا مرا خیلی دوست داشته که به من ثروت داده است. چه کسی این چنین گفته است؟ قارون که از تو ثروتمند تر بود:

﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (76) ﴾
«قارون از قوم موسي بود و بر آنان فخر فروشي كرد و ما آن اندازه گنج و دفينه بدو داده بوديم كه حمل کلیدهای آن بر گروه پر زور و با قدرت سنگيني مي كرد. آن هنگام که قوم او بدو گفتند : شادماني مكن ، كه خدا شادمانان [مغرور] را دوست نمي دارد .

(سوره قصص)

﴿ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ ﴾
«[قارون] با تمام زينت خود در برابر قوم خويش نمايان گرديد»

( سوره قصص آیه: 79 )

﴿ فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ ﴾
«سپس ما او را و خانه اش را به زمين فرو برديم.»

( سوره قصص ايه: 81 )

خداوند عز وجل به همه، چه دوست بدارد و چه دوست ندارد، مال ارزانی می دارد، تا زمانی که خداوند به آنکه دوست بدارد و ندارد مال ارزانی کند، مال نمی تواند معیار محبت الهی باشد، علاوه بر این که نداشتن مال هم نمی تواند معیار عدم ابراز محبت باشد. خداوند دنیا را به هر کسی که دوست بدارد و ندارد می دهد و از هر کس که دوست بدارد و ندارد هم می گیرد، بنابراین یک معیار نیست.

﴿ فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ﴾
«امّا انسان، همين كه پروردگارش او را بيازمايد و او را بزرگي ببخشد و بدو نعمت بدهد، خواهد گفت : پروردگارم مرا بزرگوار و گرامي داشته و امّا زماني كه پروردگارش او را بيازمايد و روزي او را تنگ و كم نمايد ، خواهد گفت: پروردگارم مراخوار و زبون داشته است.»

( سوره فجر )

جواب الهی:

﴿ كَلَّا ﴾
«هرگز، هرگز»

(سورة الفجر الآية: 17 )

«کلا» حرف ردع و انکار است، علاوه بر این حرف نفی نیز هست. شخصی گرسنه به تو می گوید: گرسنه هستی؟ می گویی: نه، خدا نکند. اگر به تو بگوید: تو دزد هستی؟ آیا کافیست که بگویی: نه، بلکه می گویی: هرگز، عبارت هرگز تمایل، اقرار و موافقت را به طور کامل نفی می کند، گویی خداوند عز وجل می گوید: عطای من نشان از بزرگداشت نیست و ممانعت من هم نشان از محرومیت نیست. بخشش من آزمایش و محروم کردنم دارو است. دلیلش این است:

﴿ فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15)﴾
«امّا انسان، همين كه پروردگارش او را بيازمايد و او را بزرگي ببخشد و بدو نعمت بدهد، خواهد گفت : پروردگارم مرا بزرگوار و گرامي داشته است.»

( سوره فجر )

4 ـ انفاق مال، یکی از اسباب تقرب به خداست:

برادران، باید با یقین و اطمینان بدانید که یکی از اسباب تقرب به خداوند متعال انفاق مال است. گواهش این فرمایش خداوند متعال می باشد:

﴿ لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ (177) ﴾
اين كه [به هنگام نماز] چهره هايتان را به جانب مشرِق و مغرب كنيد ، نيكي نيست. بلكه نيكي [كردار] كسي است كه به خدا و روز واپسين و فرشتگان و كتاب [آسماني] و پيغمبران ايمان آورده باشد ، و مال [خود] را با وجود علاقه اي كه بدان دارد به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدايان دهد و در راه آزادسازي بردگان صرف كند»
﴿ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ﴾
« مال [خود] را با وجود دوست داشتنش، بدهد»

( سوره بقره) 

معنای عبارت « مال را با وجود دوست داشتنش، بدهد »:

مفسران گفته اند: عبارت «با وجود علاقه ای که دارد» می تواند به دو معنا باشد: یا با این که مالش را دوست دارد، آن را بدهد یا به خاطر محبت به خداوند آن را خرج می کند.
به هر حال:

﴿ لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ (92) ﴾
«به نيكي [كاملي كه مورد پسند خدا است] دست نمي يابيد ، مگر آن كه از آنچه دوست مي داريد ببخشيد.»

( سوره آل عمران)

هر دو معنا درست است:

﴿ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ (177)﴾
«و مال [خود] را با وجود علاقه اي كه بدان دارد به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدايان دهد و در راه آزادسازي بردگان صرف كند.»

( سوره بقره)

اکنون خوب دقت کنید:

﴿ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ (177) ﴾
«و نماز را برپا دارد ، و زكات را بپردازد.»

( سوره بقره)

بخشیدن مال با وجود علاقه به آن یا با عشق و علاقه با پرداخت زکات تفاوت دارد. زکات دادن فرض است، اما بخشیدن مال با وجود علاقه، داوطلبانه است و انفاق مال به عنوان صدقه و جدای از پرداخت زکات، بیانگر محبت تو به خداست.

﴿ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ (177) ﴾
«و مال [خود] را با وجود علاقه اي كه بدان دارد [و يا به سبب دوست داشتن خدا ، و يا با طيب خاطر] به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدايان دهد و در راه آزادسازي بردگان صرف كند و نماز را برپا دارد و زکات را بپردازد.»

( سوره بقره)

پس برادران، یکی از بزرگ ترین اسباب تقرب به خداوند عز وجل انفاق مال است. در برخی آثار آمده است:

«بنده ام، به تو ثروت دادم، با آن چه کردی؟ می گوید: پروردگارا، از ترس فقر بر فرزندانم پس از خود، از اموالم انفاق نکردم ـ بدترین مردم کسی است که فقیر زندگی کرده تا ثروتمند بمیرد ـ پس خداوند به او می فرماید: مگر ندانستی که من روزی دهنده ی صاحب قدرت استوار هستم؟ آن چه بعد از خود بر فرزندانت بیم داشتی، بر سرشان آوردم. ـ از بنده ای دیگر می پرسد: به تو ثروت دادم، با آن چه کردی؟ گوید: پروردگارا، آن را میان هر نیازمند بینوایی انفاق کردم، چون اطمینان داشتم که تو بهترین نگهدار و مهربان ترین مهربانانی. خداوند به او می فرماید: پس از تو من حافظ فرزندانت هستم.»
﴿ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ﴾
« مال را با وجود دوست داشتنش، بدهد »

[ روایت منقول ]

5 ـ ثروت، قدرت است:

بنابراین ثروت یکی از اسباب تقرب به خداوند است، مال یعنی قدرت:

«مؤمن قوی نزد خدا از مؤمن ضعیف بهتر و محبوب تر است.»

[ مسلم از ابوهریره ]

این حقیقت را به شما می گویم، دقت کنید: اگر کسب مال حلال طبق برنامه و قانون خداوند باشد، پس باید ثروتمند باشید، چون ثروت مساوی است با قدرت و به این دلیل که فرصت انجام کارهای خیر برای یک ثروتمند بیشتر از یک فقیر است.

گاهی اوقات پسر جوانی بسیار پایبند است اما خانه ای ندارد و دختر خانم جوانی حافظ کتاب خداست، اما کسی با او ازدواج نمی کند، اگر خانه ای مهیا سازی این پسر جوان با آن دختر جوان ازدواج می کند و بدین ترتیب خانواده ی مؤمن و نیکوکاری پایه گذاری کرده ای و این یک کار بسیار بزرگ است. به نظر من هم اکنون هیچ عملی بزرگ تر از مشارکت در حل مشکلات جوانان نیست، این که خانه ای را برای جوانی فراهم کنی تا با دختری ازدواج کند و آغوش محبت را به روی یکدیگر بگشایند و همدیگر را خوشبخت کنند. ثروت مایه ی قدرت است. می توانی پروژه ای خیرخواهانه راه اندازی کنی، پرورشگاهی تأسیس کنی یا مدرسه ی دینی، یا یک درمانگاه بسازی. در صورتی که ثروت طبق فرامین الهی و از شغل قانونی و تجارتی قانونی کسب شود؛ پس مطابق با برنامه ی الهی است اما اگر به قیمت زیر پا گذاشتن دین، ارزش ها و اصولت به ثروت برسی، همان فقر مدال افتخاری برای توست. قانون الهی این گونه است.
در صورتی که مسیر کسب ثروت مطابق با برنامه ی الهی باشد، پس بهتر است این راه را بپیمایی، زیرا ثروتمندی یعنی قدرت داشتن یعنی فرصت بیشمار انجام کارهای خیر، چطور یک شخص قوی با یک امضا مشکلی را حل می کند، با یک امضا کار خیری را تصویب می کند و منکری را لغو می کند، با یک امضا شخص مخلص و خیرخواهی را در پستش نگه داشته و بدکار منافقی را برکنار می کند، با انفاق مال می توانی دل مردم را آکنده از محبت خود سازی.
«ای داوود، احسانم را به بندگانم یادآوری کن، چون نفس کسی که به او خوبی کرده را دوست داشته و از کسی که به او بدی کند، متنفر است.»

6 ـ داشتن ثروت، مسئولیتی بزرگ است:

برادران، همان طور که مال بزرگ ترین راه تقرب به خداوند عز و جل است، مسئولیت بزرگی را هم به دنبال دارد. عبارت توانمند در زمین، عبارتی کلی است، اگر ثروتمند هستی، توانمند نیز هستی. اگر قدرتمندی، توانمندی، اگر عالم و دانشمندی، توانمندی. کسی که در زمین تسلط و توانمندی دارد، حسابش جداست: اگر نیکی کند دو پاداش و اگر بدی کند دو گناه برایش منظور می شود.

وقتی سرورمان عمر می خواست فرمانی را جاری کند، خانواده و نزدیکانش را جمع می کرد و می گفت: «من مردم را به فلان کار فرمان دادم و از فلان کار نهی کردم و مردم بسان پرندگانند، اگر ببینند خلاف فرمان عمل کرده اید، آنان نیز چنان می کنند و به خدا سوگند اگر یکی از شما مرتکب امری شود که مردم را از آن بازداشته ام، به خاطر جایگاهش نسبت به من، مجازاتش را چند برابر می کنم» بدین ترتیب نزدیکی و خویشاوندی با عمر مصیبتی بود.
بنابراین کسی که نیکی کند دو اجر دارد، پاداش خودش و کسی که از او تقلید کند، چون او ثروتمند است و مردم همواره از ثروتمندان تقلید می کنند، در هر جامعه ای ثروتمندان از بالاترین جایگاه برخوردارند و مردم تحت تأثیرشان هستند. پس اگر فقیری در انجام گناهی از ثروتمندی تقلید کند، گناه خودش و فقیری که از او تقلید کرده است؛ به گردن اوست و اگر فقیری در طاعت خداوند از ثروتمندی تقلید کند، ثواب خودش و فقیری که از او تقلید کرده است را می برد. از شگفت انگیز ترین سخنانی که شنیده ام این است: عدالت نیکوست اما عدالت حکمرانان نیکوتر است و از همه شگفت انگیزتر، امیر عادل است. سخاوتمندی نیکوست اما برای ثروتمندان نیکوتر است، توبه نیکوست اما در جوانی نیکوتر است، صبر نیکوست اما برای بینوایان و فقیران نیکوتر است، حیا نیکوست اما حیای زنان نیکوتر است.»
برادران، انسان در برابر کسب مال مسئولیتی بسیار سنگین بر عهده دارد. نظرتان در مورد کسی که زندگی اش را فدا کرده و شهید شده است؛ چیست؟ کسی که گرانبهاترین چیزش را بخشیده است. شاعر می گوید:

                                                                   والجود بالنفس أقصى غاية الجود

بخشیدن جان، اوج بخشش است
***

«تمام گناهان شهید آمرزیده می شود جز قرض»

[ به روایت أحمد و مسلم از ابن عمرو ]

حقوق بندگان مبنی بر حرص و طمع است، درحالی که حقوق خداوند مبنی بر گذشت و مسامحه است.
از ابوبرزه اسلمی روایت شده است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

(( لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَ أَفْنَاهُ ؟ وَعَنْ عِلْمِهِ فِيمَ فَعَلَ ؟ وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَهُ ؟ وَفِيمَ أَنْفَقَهُ ؟ وَعَنْ جِسْمِهِ فِيمَ أَبْلَاهُ ؟ ))
«روز قیامت بنده قدم از قدم برنمی دارد تا زمانی که او پرسیده شود: عمرش را در چه راهی سپری کرده، از علمش در چه راهی بهره برده؟ از مالش که از چه راهی کسب کرده و در چه راهی انفاق نموده؟ و از بدنش که در چه راهی از آن استفاده و فرسوده کرده است؟»

[ ترمذي ]

به خدا قسم روزی به دیدار دوستم رفتم، پدرش در قید حیات بود و به من گفت: من نود و شش سال از خدا عمر گرفته ام و آزمایش جامع خون داده ام و جواب همه ی آزمایشات در حد طبیعی بوده است. سپس افزود: به خدا سوگند در زندگی ام نه حرام خورده ام و نه حرام انجام داده ام. منظورش این است که نه لقمه ای حرام خورده است و نه در مورد زنان مرتکب عمل حرامی شده است. کسی که تقوا پیشه کند، نیرومند زندگی می کند.

(( يا سعد أطب مطعمك تكن مستجاب الدعوة ))
«ای سعد، روزی ات را پاک و حلال بگردان، مستجاب الدعوه خواهی شد.»

[ الترغيب والترهيب از ابن عباس ]

با پول حلالی که از راه حلال به دست آورده ای، غذای حلالی تهیه می کنی و خداوند عز وجل به این غذایت برکت می دهد.
برادران، به خدا سوگند گذران زندگی با درآمدی معقول و محدود امکان پذیر است، البته در صورتی که خداوند عز وجل بدان برکت دهد و درآمدی نامحدود همراه با ارتکاب معصیت و گناهان کفایت نمی کند. هیچ کس کلمه ی «برکت» را در حساب و کتابش ذکر نمی کند. در ماشین حساب ها هم کلیدی با عنوان برکت وجود ندارد با این که جمع، تفریق، ضرب، تقسیم و جذر در آن هست، اما برکت در آن نیست. برکت امری حقیقی است که خداوند عز وجل در درآمد حلالت برکت می دهد.
خداوند عز وجل چیزی با عنوان روزی سلبی دارد. خداوند عز وجل به تو و فرزندانت سلامتی داده است. هزینه ی هر بیماری هزاران هزار می شود. بیماری هایی وجود دارد که قیمت آمپولش صدهزار است، تومورها و غده های بدخیمی که قیمت دارویش صد هزار لیره است و هر ماه به این دارو نیاز دارند. اگر انسان در راه راست باشد، از راه حلال کسب درآمد نماید، با پول حلال غذای حلالی بخرد، خداوند عز وجل هم با روزی سلبی به او پاداش می دهد، بدین ترتیب که سلامتی او، خانواده، فرزندان و بستگانش را حفظ می کند، از دزدی مغازه یا منزل و از گرفتار شدن به ظالمی که تمام دارایی را از او غصب کند؛ در امان می ماند.
در اصل:

(( وَلَمْ يَنْقُضُوا عَهْدَ اللَّهِ وَعَهْدَ رَسُولِهِ إِلَّا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ غَيْرِهِمْ، فَأَخَذُوا بَعْضَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ، مَا لَمْ تَحْكُمْ أَئِمَّتُهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ، وَيَتَخَيَّرُوا مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلا جَعَلَ اللَّهُ بَأْسَهُمْ بَيْنَهُمْ ))
«هرگاه پیمانشان با خدا و رسولش را بشکنند، خداوند دشمنی بیگانه را بر آنان مسلط می سازد که مقداری از اموالشان را به تاراج می برند تا زمانی که پیشوایانشان بر اساس کتاب خدا حکمرانی کنند و اگر از میان آن چه خداوند نازل کرده است، برخی را برگزینند، خداوند درگیریشان را بین خودشان می اندازد.»

[ ابن ماجه از ابن عمر ]

می بینید که غرب چگونه به اشکال مختلف به اموال هنگفت دست می یابد.

برادران، انسان در مورد مالش به سختی محاسبه خواهد شد. پیش تر خواندم که پیامبر علیه الصلاه والسلام روی تخت دانه خرمایی دید و فرمود: «ای عایشه، اگر نمی ترسیدم که این، از خرمای صدقه باشد، آن را می خوردم» پیامبر هوس خوردن آن را کرده بود اما ترسید که از خرمای صدقه باشد. از عمرو بن شعیب از پدرش از پدربزرگش روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم خوابیده بود، پس دانه خرمایی زیر پهلویش یافت و آن را خورد، سپس اواخر شب به خود می پیچید، یکی از همسرانش از این حالتش وحشت زده شد. پیامبر فرمود:

(( إِنِّي وَجَدْتُ تَمْرَةً تَحْتَ جَنْبِي فَأَكَلْتُهَا فَخَشِيتُ أَنْ تَكُونَ مِنْ تَمْرِ الصَّدَقَةِ ))
«دانه خرمایی زیر پهلویم یافتم و آن را خوردم، می ترسم از خرمای صدقه باشد.»

[ مسند أحمد ]

از این جاست که گفته شده است:

(( وركعتان من رجل ورع أفضل من ألف ركعة من مخلط ))
«دو ركعت نماز انسان با تقوا، بهتر از هزار ركعت نماز لاابالى و بی قید وبند است.»

[به روایت شيرازي وبيهقي از أنس ]

کسی که بی قید وبد است یعنی اعمالش آمیخته از نیک و بد است.
بزرگواران، مسئله ی ثروت نیازمند فهمی ژرف است. باید فلسفه ی مال در اسلام را بفهمی. ثروت ستون و قوام زندگی است، نفس مال را دوست دارد، مال ابزاری بی طرفانه است که یا با آن اوج می گیری یا به درک سقوط می کنی، مسئولیت ثروت بسیار بزرگ است، هم چنین یکی از بزرگ ترین راه های تقرب به خداوند عز وجل می باشد. فلسفه ی مال در اسلام این گونه است.

7 ـ ثروت برای تکبر، فخرفروشی و خودبرتر بینی بر مردم نیست:

اما انسان گمان می کند که ثروت برای لذتش است. من تصویر دیگری را در اختیارتان قرار می دهم: این که ثروت برای رفاه، فخرفروشی، ولخرجی یا خودبرتر بینی به کار رود، این ها مجموعه ای از بیماری های روانی است. در برخی آثار آمده است:

(( يحشر الناس أربع فرق يوم القيامة، وفريق جمع المال من حلال تجارة مشروعة، وأنفقه على الموائد الخضراء في الليالي الحمراء، فيقال: خذوه إلى النار، المجتمع المخملي حسابه سهل، وفريق جمع المال من حرام، عنده ملهى، عنده راقصات ومغنون وخمر، لكن تزوج واشترى بيتا وعاش حياة، شراء البيت حلال، وأنفقه في حلال، أيضاً حسابه سهل جداً، خذوه إلى النار، والثالث والعياذ بالله جمع المال من حرام، وأنفقه في حرام، أيضاً حسابه سهل جداً، خذوه إلى النار، بقي الأخير الفريق الرابع جمع المال من حلال، وأنفقه في حلال، قال: هذا قفوه واسألوه ))

«روز قیامت مردم در چهار گروه برانگیخته می شوند، گروهی که مال از راه حلال و تجارت قانونی کسب کرده اند و صرف سفره های سبز در شب های سرخ کرده اند، گفته می شود: او را به آتش افکنید. حسابرسی جامعه ی مرفه بسیار آسان است. گروه دیگری که مال را از راه حرام بدست آورده، کاباره دارد، زنان رقاصه و آوازخوان و شراب دارد، اما ازدواج کرده و خانه ای خریده و زندگی اش را گذرانده است. خریدن خانه حلال است هم چنین پولش را در راه حلال انفاق کرده است، حسابرسی او نیز چنین است: او را به آتش افکنید. سومین گروه ـ پناه بر خدا ـ ثروتش را از راه حرام جمع کرده و در راه حرام خرج کرده، حساب و کتاب او نیز آسان است، او را به دوزخ ببرید، حال یک گروه باقی می ماند، گروه چهارم که اموالش را از راه حلال کسب کرده و در راه حلال مصرف کرده است، می فرماید: او را نگه دارید و محاسبه کنید.»

[ در اثر آمده است]

حسابرسی سه گروه اول بسیار سریع انجام می شود، اما چهارمین گروه را نگه دارید و از او بازجویی کنید، آیا اموالش را به رخ دیگران کشیده است؟ شاید دیگران را از محل زندگی ات مطلع سازی. او در محله ای بسیار مدرن زندگی می کند، در خانه ای که قیمتش هشتاد و هشت ملیون است. می بینی که آن کارمند خجالت زده می شود. یک بار شخصی به من گفت: من در منطقه ی برزه زندگی می کنم. همراه با عده ای که در یکی از شیک ترین محله های دمشق سمت غرب مالکی زندگی می کردند؛ نشسته بودم، به او گفت: کجا سکونت داری؟ گفت: منطقه ی شرق مالکی، یکی دیگر در منقطه ی حجر الاسود زندگی می کرد، او گفت: من در بلک استون زندگی می کنم. با محل سکونت، مساحت منزل و حقوقت تو را تحقیر می کند، چقدر حقوق می گیری؟ تحقیرت می کند، کسی که این چنین با مال و ثروتش خود را برتر از همه می بیند و مباهات می ورزد، شیطانی سخنگو بیش نیست.
به خدا قسم برادران، می توانید دل هر انسانی را شاد کنید. به خاطر دارم که به خانه ی یکی از برادران بزرگوار رفتم، اتاق پذیرایی اش به سختی برای نشستن چهار نفر کافی بود، او خجالت زده شد. به او گفتم: پسرم، خانه ی پیامبر علیه الصلاه والسلام، سرور مخلوقات و محبوب ذات حق تعالی، برای خواندن نماز و خوابیدن همسرش کفایت نمی کرد، وقتی می خواست نماز بخواند، همسرش به گوشه ای می خزید. او کیست؟ سرور مخلوقات است.
عده ای وارد منزل فرمانده ی نیروهای مسلمان در شام، امین این امت، عبیده بن جراح رضی الله عنه شدند. در منزلش اتاقی بود که پوست آهویی در آن پهن بود، دیگی که یک تکه نان رویش گذاشته شده بود و شمشیری که آویزان شده بود. گفتند: ای امین امت، این چه حالی است؟ گفت: برای دنیا همین کافیست، زیاد هم هست، آیا ما را به خوابگاه نمی رساند؟
افرادی هستند که با ثروت خود را برتر می بیند و بدان فخر می فروشند، تکبر می ورزند و دیگران را تحقیر می کنند. خداوند بزرگ است.
شخصی برای خواستگاری نزد یکی از ثروتمندترین مردم رفت، داماد در یکی از کشورهای خلیجی زندگی می کرد و درآمد خوبی داشت، اما پدر دختر تجارت کلانی در اختیار داشت، به داماد گفت: درآمد ماهانه ات چقدر است؟ به صورت تقریبی گفت: پنجاه هزار. تاجر گفت: این مبلغ که پول توجیبی یک روز پسرم است. خداوند بسیار بزرگ است. چرخه ی روزگار چرخید، املاک این تجار مصادره و مجبور شد با وساطت نزد شخصی که از دخترش خواستگاری کرده بود، برود و اگر پذیرفت آن تاجر نزدش کار کند. آن مرد هم قبول کرد و تاجر به عنوان حسابدار نزد او مشغول به کار شد. خداوند بسیار بزرگ است، هرگز با دارایی ات تکبر مکن.
داستانی نمادین حکایت شده است از شخصی که در منزل همراه همسرش مشغول خوردن مرغ بودند. در این اثنا گدایی در خانه را زد، همسر خواست مقداری از غذا را برای گدا ببرد، شوهرش او را نهیب زد و مانعش شد و گفت: او را بران. خلاصه این که بعد از مدتی روابط این زن و شوهر وخیم شده و شوهر، زنش را طلاق داد. سپس شخصی از این زن خواستگاری کرد و آن دو با هم ازدواج کردند. روزی در حالی که مشغول خوردن مرغ بودند، کسی در زد، زن رفت و در را باز کرد و پریشان حال بازگشت، شوهرش گفت: چه کسی در می زد؟ زن گفت: گدایی بود. شوهر گفت: چه کسی بود؟ زن با آشفتگی گفت: شوهر سابقم. شوهرش گفت: حال می دانی من که هستم؟ من هم آن گدای اولی هستم.
خداوند بسیار بزرگ و قدرتمند است، پس مبادا با ثروتت تکبر ورزی.
به خدا سوگند برادری به من گفته بود: کارخانه دار بودم، چند اتومبیل داشتم، یکی مخصوص مسافرت، دیگری برای کار و غیره. گوید: همیشه مقدار زیادی شیرینی جات و میوه جات به خانه می آوردم و از زندگی مرفهش سخن گفت. سپس در برابرم خدا را سوگند خورد که اکنون در زباله دان ها به دنبال لقمه ای غذا می گردد، این داستانی طولانی اما واقعی است. مبادا با ثروت و دارایی ات به خود ببالی. هنگامی که خداوند مؤمن را ثروتمند و بی نیاز می گرداند، بر تواضعش در برابر خداوند و در برابر فقرا افزوده می شود. سخاوت ثروتمندان بر بینوایان چقدر بزرگوارانه است و از آن والاتر عفت و ابراز بی نیازی فقرا نسبت به مال ثروتمندان است.

خلاصه:

برادران، این مطلب هنوز ادامه دارد و ان شاء الله به آن خواهیم پرداخت اما من در این جا خطاب به جوانان می گویم: اگر راه کسب مال مطابق با برنامه ی الهی بود، پس در پی کسب مال حلال باشید و به وسیله ی آن مشکلات مسلمانان را حل کنید، اما اگر به قیمت زیر پا گذاشتن دین و ارزش هایتان باشد، همان فقر مدال شرفی برای شماست، این چکیده ی خلاصه است.

گندم، یکی از اعجاز های علمی:

1 ـ انواع گندم:

برادران، اکنون به موضوع اعجاز علمی می پردازیم. خداوند عز وجل گندم را یک غذای کامل برای انسان ها قرار داده است، اما چند نوع گندم وجود دارد؟ چهل و پنج هزار نوع گندم وجود دارد. یکی از برادران ارجمندمان استاد دانشگاه است و من را از این تعداد مطلع ساخته است.

2 ـ گندم یک غذای کامل:

گندم غذای کاملی است که در هر جای زمین می روید، در دشت، در کوه، زمین های پست و غار، در هوای سرد، گرم و معتدل، در هر زمان قابل کاشت است. در تمام نقاط زمین گندم می روید. عجیب این که ساقه ی گندم هم خوراک کاملی برای چارپایان است. در اقتصاد، اولین و مهم ترین غذا، غذای استراتژیک نامیده می شود، کاه قیمتی جهانی دارد. هم چنین گندم غذایی کامل برای انسان و ساقه ی گندم غذای کاملی برای حیوانات است.

﴿ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ (33) ﴾
« [تا وسيله] استفاده براى شما و دامهايتان باشد»

( سوره نازعات )

مردی می خواست موضوعی دینی را به تمسخر بکشد، در یکی از جلسات اطلاعات بسیار شگفت انگیزی در مورد پشه گفتم. او که به نظر سکولار می رسید، و شما نسبت به این واژه آگاهید، به من گفت: گویی در اسلام آمده است که اگر مگسی در ظرف شما افتاد، هر دو بالش را در غذا فرو ببرد، چون در اولی زهر و در دومی پادزهر هست. این را از روی تمسخر گفت. سپس افزود: آیا این امر در مورد پشه هم صدق می کند؟ آیا باید پشه را هم مثل مگس در غذا فرو بریم؟ به او گفتم: اگر پزشکی تو را متقاعد سازد که بهتر است سیب را با پوستش بخوری، آیا این امر بر هندوانه ی سبز هم صدق می کند؟

﴿ وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ (39) ﴾
«و كساني كه اگر ستمي بديشان شد، خويشتن را ياري مي دهند.»

( سوره شورى)

3 ـ عناصر موجود در گندم:

برادران، اکنون به دقت به این دانه های کامل بنگرید، گندم پوسته ای خارجی دارد، پوسته ای دارد که نه درصد از کل وزنش را تشکیل می دهد و مردم آن را سبوس می نامند. هم چنین لایه ی نازکی روی آن را می پوشاند که حاوی ماده ای ازوتی است و فقط سه درصد از وزنش را تشکیل می دهد، هم چنین رویان در آن قرار دارد که در صورت مهیا بودن شرایط رشد، رشد می کند، این قسمت هزاران سال باقی می ماند.
گندمی که شش هزار سال پیش از اهرام مصر استخراج شد را کاشتند و این گندم ها رویید، چون رویان آن نمی میرد. هشتاد و چهار درصد گندم نشاسته ی خالص است، حال ما چه می کنیم؟ پوسته و غلاف را جدا می کنیم و تنها چیزی که باقی می ماند نشاسته ی خالص است، اما ببینید در پوسته ای که سبوس نام دارد؛ چه عناصری وجود دارد. 

4 ـ فواید سبوس گندم:

عده از مردم سبوس را برای چارپایان می ریزند و خودشان فقط از نشاسته ی گندم استفاده می کنند در حالی که این سبوس حاوی شش نوع ویتامین است: ویتامین ب1، ب2، ب6 و ویتامین های دیگر. در این پوسته فسفور وجود دارد که غذای مغز و اعصاب می باشد، علاوه بر این که حاوی آهن است که بر قدرت و نشاط خون می افزاید و به جذب بیشتر اکسیژن از ریه ها کمک شایانی می نماید. در این سبوس مقدار چشمگیری کلسیم هست که برای ساخت استخوان لازم و به استحکام دندان کمک می کند. هم چنین حاوی سلیکون است که برای تقویت مو ضروری است و بر استحکام و درخشش مو می افزاید. علاوه بر این که حاوی ید است که باعث فعالیت غده ی تیروئید می شود و کسی که این ماده را بخورد، به آرامش می رسد، هم چنین دارای پتاسیم، سدیم و منیزیوم است که ما تمام این مواد مغذی را به چارپایان می خورانیم و خودمان نان سفید را می خوریم و این عین حماقت است. این مواد معدنی وارد بافت ها و ترشحات اسیدی می شود، ولی ما پوسته ی گندم را می کنیم و آن را برای چارپایان می ریزیم و خودمان نشاسته ی خالص را مصرف می کنیم. به همین خاطر گفته اند: از سه سم سفید دوری کنید: آرد سفید، شکر سفید و نمک سفید.

برادران ارجمند: پوسته ی گندم، و سبوس آن برترین ماده برای عمل هضم است. تمام داروهایی که برای درمان یبوست استفاده می شود، از مشتقات سبوس است. یبوست پنجاه مرض را به همراه دارد و اولین داروی یبوست این است که نان سبوسدار بخوری، نان قهوه ای رنگ. شخصی بسیار سفر می کند، در بهترین هتل ها اقامت دارد، اما قبل از هر چیز نان سبوسدار تیره رنگ را می خورد چون سالم است و کمترین فایده اش این است که تو را از یبوست که عامل پنجاه بیماری دیگر است، حفظ می کند.
چه فلزاتی در آن بود؟ شش ویتامین، فسفور برای مغز و اعصاب، آهن برای خون، باعث نشاط و سرزندگی می شود، کلسیم برای استخوان و دندان، سلیکون برای مو، ید برای تیروئید، پتاسیم، سدیم و منیزیوم.

5 ـ بدعت عصر: الک کردن و تصفیه ی گندم و جو:

به خدا قسم این بنده ی حقیر، بیست سال است که فقط نان قهوه ای می خورم، چون سالم و مفید است. این پوسته اگر جوشانده شود داروی رفع سرفه و سرماخوردگی است و اگر این جوشانده خورده شود جلوی اسهال را می گیرد و د

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر