حالت سیاه
07-10-2024
Logo
عقيده - عقيده و اعجاز - درس (28-36) ارکان تکلیف: اختيار -1- انسان مجبور و مختار -2- انسان در به دوش کشیدن امانت مختار است
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

 سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سیدنا محمد راستین وعده‌ی امانت دار. بار خدایا ما را از تاریکی‌های نادانی و گمان به سوی انوار معرف و دانش و از لجنزارهای شهوات به بهشت برین خارج نما.

مقدمه:

 با درس بیست و هشتم از دروس عقیده و اعجاز در خدمت شما هستیم. در درس گذشته به سلسله موضوعات فرعی مربوط به شهوت رسیدیم. شهوت یکی از ارکان تکلیف است. پیش تر از آن درباره‌ی فطرت سخن گفتیم و پیش از عقل از هستی سخن راندیم. بنابراین هستی، عقل، فطرت و شهوت از ارکان تکلیف هستند.

1 – انسان آفریده‌ای گرامی داشته شده و مکلف است:

 بنا به فرموده‌ی الهی انسان اولین آفریده‌ی خداوند است:

﴿ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ ﴾
﴿ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت﴾

( سوره احزاب آيه: 73 )

 انسان آفریده‌ی گرامی داشته شده است:

﴿ وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً (70) ﴾
﴿ و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مركب‌ها] برنشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم و آن‌ها را بر بسيارى از آفريده‌هاى خود برترى آشكار داديم﴾

( سوره اسراء )

 هم‌چنین انسان آفریده‌ی مکلف است. مکلف به پرستش خداوند است:

﴿ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (56) ﴾
﴿ و جن و انس را نيافريدم جز براى آن‌كه مرا بپرستند﴾

( سوره ذاريات )

2 – ارکان تکلیف و مسئولیت امانت به انسان بخشیده شده است:

 خداوند تنها زمانی ما را مکلف به عبادت خود نمود که مقدمات این عبادت را نیز برایمان فراهم نمود و ارکان این تکلیف را ایجاد فرمود. در رأس همه‌ی این ارکان، این هستی قرار دارد که گویای وجود الله و شاهد یگانگی و کمال او است. خداوند به ما عقلی داد که به عنوان ابزاری کافی برای شناخت خداوند از طریق هستی آن را به کار ببریم. فطرت را به عنوان ابزاری کافی برای شناخت گناهان ما به ما ارزانی داشت و شهوت را چون نیرویی انگیزشی برای ترقی و تقرب به خداوند زمین و آسمان‌ها به ما بخشید که درس‌های بسیاری راجع به شهوت گذراندیم.

اختیار از ارکان تکلیف:

1 – انسان از عرصه‌ی تکلیف، مختار است:

اکنون به رکن جدیدی از ارکان تکلیف می‌پردازیم و آن اختیار است. شما مختارید. هیچ باوری بسان باور به جبر امت را فلج نساخته است. یعنی این‌که گمان کنید خداوند شما را مجبور به انجام کارهایتان کرده است. اگر خداوند بندگانش را مجبور به اطاعت می‌کرد پاداش بیهوده بود و اگر آنان را مجبور به نافرمانی می‌کرد مجازات بیهوده بود و اگر آنان را به حال خود رها می‌کرد نشانه‌ی ناتوانی در قدرت بود. خداوند بندگانش را دستور داده و آنان را مختار گذاشته و نیز آنان را نهی نموده و به آنان هشدار داده است و تکلیف را بر آنان آسان گرفته و سخت گیری ننموده است و با اندک عملی پاداش فراوان داده و به دلیل ناتوانی نافرمانی او نشده و از روی جبر نیز فرمانبرداری او صورت نگرفته است. 

2 – باور به جبر امت را فلج کرده است:

 مثالی برای تقریب به ذهن: مدیر مدرسه در اولین روز سال تحصیلی دانش آموزان را در حیاط جمع کرده و نام قبولی‌های پایان سال را ارائه می‌دهد و مردودین را هم می‌خواند. آیا دانش آموز می‌تواند درس بخواند؟ این سرنوشت اوست. نه کسی که قبول شده خواهد خواند و نه کسی که مردود شده خواهد خواند.

آیات قرآنی دال بر اختیار داشتن انسان هستند:

 باور به جبر باوری است که امت را فلج ساخته است. در این باور گمان‌هایی در ذهن مردم ایجاد شده است که همه چیز پایان یافته است. خداوند بدبختی یا خوشبختی را برای انسان مقدر نموده است، خیر:

آیه‌ی اول:

﴿ اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى(43)فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى(44)﴾
﴿ به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته * و با او سخنى نرم گوييد شايد كه پند پذيرد يا بترسد ﴾

( سوره طه)

آیه دوم:

﴿ إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (3) ﴾
﴿ ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس﴾

( سوره انسان)

 او یا سپاسگزار است یا ناسپاس؛ چون او مختار است.

آیه سوم:

﴿ وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ (148) ﴾
﴿ و براى هر كسى قبله‏‌اى است كه وى روى خود را به آن [سوى] مى‏ گرداند پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد﴾

( سوره بقره )

 آیا مسافر داخل خودرو می‌تواند با سرنشین عقبی صحبت کند و به او بگوید: به سمت راست بپیچ. کدام راست؟ با راننده صحبت کنید.

﴿ وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا ﴾
﴿و براى هر كسى قبله‏‌اى است كه وى روى خود را به آن [سوى] مى‏ گرداند﴾

 ضمیر هو به کجا بر می‌گردد؟ اگر آن را به خدا برگردانید در آیه تناقض ایجاد می‌شود:

﴿ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ﴾
﴿ پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد﴾

 من کاره‌ای نیستم،

﴿ وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ ﴾
﴿و براى هر كسى قبله‏‌اى است﴾

 انسان با اراده روی خود را به آن قبله‌ی خویش می‌گرداند.

نسبت دادن اشتباه به دیگران اندیشه‌ای قدیمی است:

یک موقعیت قاطعانه از سیدنا عمربن خطاب وجود دارد. شرابخواری را نزد ایشان آوردند. گفت: «حد را بر او اجرا کنید.» باطل قدیمی است و انسان تمایل دارد اشتباهات خود را به دیگران نسبت دهد. از دانش آموزی که مردود شده بپرس چرا مردود شده‌ای؟ می‌گوید: این استاد به هیچ وجه منطقی رفتار نمی‌کند. او گناهی ندارد. فقط استاد [مشکل دارد]. سؤالات منطقی نیستند. برنامه منطقی نیست. چرا نمی‌گویی: من تنبل هستم و درس نخوانده‌ام. همیشه انسان می‌خواهد اشتباهات خود را به دیگران نسبت دهد. کاملا مانند شتر مرغ که سر خویش را در زیر شن می‌کند و فراموش می‌کند که با این اشتباه به دام شکارچی می‌افتد. این بیماری رایج است. اگر در راه چاله‌ای ببینیم چه می‌گوییم؟ استعمار. ما یک جالباسی داریم که تمام اشتباهات خود را بر آن می‌آویزیم. استعمار، صهیونیست، امپریالیست... خیر، ما اشتباه می‌کنیم. اشتباهات ما، ما را به این روز افکنده است. جرأت نداریم. باید با جرأت بگویید: من اشتباه کردم. از دانش آموزی که مردود شده بپرسید می‌گوید: خدا قبولی را برای من مقدر نکرد. چرا درس نخواندی؟ چرا نمی‌گویی: من درس نخواندم. هنوز زمان آن نرسیده است. این دستور خداوند و نقشه‌ی سرورت [یعنی خدا] است. هر انسانی با یک کوتاهی در اشتباه می‌افتد، وظایف را انجام نمی‌دهد، کارش را به درستی انجام نمی‌دهد، احتیاط نمی‌کند و اسباب را به کار نمی‌گیرد و نوبت به پیامد کوتاهی، پیامد سهل انگاری، پیامد عدم استفاده از اسباب و پیامد نادانی می‌رسد می‌گوید: این خواست خدا بوده است.

﴿ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(28) ﴾
﴿ قطعا خدا به كار زشت فرمان نمى‏‌دهد، آيا چيزى را كه نمی‌دانید به خدا نسبت مى‏‌دهيد﴾

( سوره اعراف)

 برادران، من مبالغه نمی‌کنم و این موضوع را مهم‌ترین موضوع عقیده می‌دانم و به محض این‌که گمان کنید همه چیز به پایان رسیده است، بدبخت بدبخت است و خوشبخت خوشبخت است و امیدی نیست و چرا عمل کنیم؟ و چرا اساسا امر؟ و چرا نهی؟

وجود امر و نهی در قرآن دلیل اختیار است:

 شما را به خدا واضح می‌گویم اگر عرض شانه‌ی انسان را اندازه بگیریم، تقریبا شصت و سه سانتیمتر و هشت میلیمتر است. حال دو دیوار درست کنیم که فاصله‌ی آن دو دیوار شصت و سه سانتیمتر و هشت میلیمتر است. اگر این انسان در میان این دو دیوار راه برود دیوار راست به شانه‌ی راست و دیوار چپ به شانه‌ی چپ او می‌خراشد و سپس به او بگوییم: لطفا از سمت راست برو. آیا آن‌جا سمت راستی وجود دارد؟ اگر راه اجبارا دو طرفه باشد و هیچ جایی هم برای کنارکشیدن نباشد آیا دستور شما معنایی دارد؟
دلیل را بشنوید: به محض وجود امر در قرآن کریم و به محض وجود نهی در قرآن کریم شما مختار می‌شوید و اگر اختیار وجود نداشت امر و نهی هرگز معنایی نمی‌داشت.

﴿ إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (3) ﴾
﴿ ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس﴾

( سوره انسان)

آیه‌ی چهارم:

﴿ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ (29) ﴾
﴿ پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند ﴾

( سوره كهف)

﴿ وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ (148) ﴾
﴿ و براى هر كسى قبله‏‌اى است كه وى روى خود را به آن [سوى] مى‏ گرداند پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد﴾

( سوره بقره )

 اما آیه‌ی اصلی دال بر وجود اختیار:

آیه‌ی پنجم:

﴿ سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ(148) ﴾
﴿كسانى كه شرك آوردند به زودى خواهند گفت اگر خدا مى‏ خواست نه ما و نه پدرانمان شرك نمى‌‏آورديم و چيزى را [خودسرانه] تحريم نمی‌کرديم. كسانى هم كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبران خود را] تكذيب كردند تا عقوبت ما را چشيدند. بگو آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد. شما جز از گمان پيروى نمى‌كنيد و جز دروغ نمى‏‌گوييد﴾

( سوره انعام)

 آیا این آیه کافی نیست؟ آیا این کلام خداوند نیست؟ آیا این ارشاد خداوند بزرگ نیست؟

جاهایی که انسان مجبور و بی‌اراده است:

 شما مختار هستید اما این مبحث نیاز به جزئیات دارد. شما در چه چیزی مختار هستید؟

1 – انسان در زن یا مرد بودن مجبور و بی‌اراده است:

حقیقت مهم این است که شما مجبور و مختارید. در چه چیزی مجبورید؟ به کدام یک از شما پیشنهاد شده که دوست دارید زن باشید یا مرد و وی خودش زن یا مرد بودن را تعیین نموده است؟ هیچ کس. شما در زن یا مرد بودن بی‌اختیار هستید آیا این گونه نیست؟ شما در این زمینه بی‌اراده هستید. اما اگر خداوند پرده از راز این امر بردارد خواهید دید که ناگزیر باید همانی باشید که خداوند شما را به اجبار آن‌گونه قرار داده است. در امکان وجود چیزی بهتر از این حالت برای شما وجود ندارد. یعنی بهتر از این که داده شده‌ام برایم امکان نداشته است و اگر خداوند راز آن را برایتان بگشاید حکمت مطلق آن مرد بودن شما خواهد بود و اگر برای زن پرده برداشته شود حکمت مطلق آن این خواهد بود که زن باشد. بنابراین شما در زن یا مرد بودن اراده‌ای از خود ندارید. 

2 – انسان در نسبت داده شدن به پدر و مادرش اختیاری از خود ندارد:

کدام یک از شما پدر یا مادر خود را انتخاب نموده‌اید؟ شما در تعیین پدر و مادر خود اختیاری ندارید.

3 – انسان در تعیین زادگاه خود بی‌اختیار است:

 چه کسی در انتخاب مکان ولادت خود اختیاری دارد؟ شخصی در دمشق متولد شده است و شخصی در شیکاگو. شما در تعیین زادگاه خود بی‌اختیارید.

4 – انسان در زمان تولد خود نیز اختیاری ندارد:

 ما همه در قرن بیستم آفریده شده‌ایم و پس از صد سال هیچ‌کدام از حاضران در این‌جا وجود نخواهند داشت و در صد سال پیش نیز هیچ کدام از این افراد حاضر نبوده‌اند. شما در تعیین زمان ولادت خود بی اختیار هستید. در مرد یا زن بودن خود و در تعیین پدر و مادر خود و در تعیین مکان و زمان ولادت خود اختیاری ندارید.

5 – انسان در تعیین قیافه و شکل خود اختیاری ندارد:

شما قد بلندی دارید. این زیباست. آیا در این امر اختیاری داشته‌اید. شما قد بلند نیستید. آیا شما اراده‌ای داشته‌اید؟ رنگ شما سفید است. شخصی دیگر سیاه پوست است. آیا او مختار است؟ شکل، رنگ، ويژگی‌های شما. شما سرعت بدیهه گویی دارید. شما حافظه‌ی قوی دارید. شما درک بالا دارید. شما داوری عالی دارید. تمام ويژگی‌ها و توانایی‌های شما بدون اختیار شما به شما داده شده است. شما در آن اختیاری ندارید. 

اوضاع کنونی شما بهترین اوضاعی است که شایسته‌ی شماست:

 مهم‌ترین چیزی که باید درباره‌ی موضوع بی اختیاری بدانیم این است که چیزی که خداوند برایتان مقدر نموده یا خداوند شما را در آن حالت قرار داده است بهترین حالتی است که شاید به نفع شما باشد و شما در آن در امان باشید. بنابراین تمام انسان‌ها در روز قیامت پرده از رازهای آنان برداشته می‌شود و ارتباط خود با خدا را با این آیه خلاصه می‌کنند که می‌فرماید:

﴿ وآخِرُ دَعْوَاهُمْ أنِ الحَمْدُ لِلَّه رَبّ العالَمِينَ ﴾
﴿ و پايان نيايش آنان اين است كه ستايش ويژه‌ی پروردگار جهانيان است﴾

( سوره يونس آيه: 10 )

 و این معنای برخی از سخنان است: اگر پرده از رازها برداشته شود شما حقیقت را انتخاب می‌کنید. شما در مرد یا زن بودن اختیاری ندارید و در انتخاب مادر و پدر و مکان و زمان ولادت و نیز ويژگی‌هایتان هیچ اختیاری ندارید.

انسان در مسائل امر و نهی تعبدی مختار است:

 اما شما در تکلیف خود مختارید. خداوند بزرگ شما را به نماز دستور داده است. شما مختارید نماز بخوانید یا نخوانید. شما را به پایبندی امر فرموده است. شما می‌توانید پایبند باشید یا نباشید. شما را به راستگویی امر نموده چه راست بگویید و چه راست نگویید. شما را به عدالت ورزی امر نموده چه منصف باشید و چه بی انصاف باشید. به شما دستور داده به اطرافیان خود رحم کنید چه شما رحم کنید و چه سنگ دل باشید. شما را به نیکی به پدر و مادر امر نموده است؛ چه به آنان نیکی کنید و چه بدی کنید. شما در تکالیف خود مختارید. شما را به کسب علم امر نموده است. به این مسجد آمدید و همه می‌توانستید نیایید و درخانه‌ی خود بمانید. حتی می‌توانست به سمت کاباره برود آیا این طور نیست؟ این یک حقیقت است و شما در آن مختارید. شما در تکالیف شرعی مختارید:

﴿ إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (3) ﴾
﴿ ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس﴾

( سوره انسان)

﴿ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ (29) ﴾
﴿ پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند ﴾

( سوره كهف)

﴿ وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا (148) ﴾
﴿ و براى هر كسى قبله‏‌اى است كه وى روى خود را به آن [سوى] مى‏ گرداند ﴾

( سوره بقره )

﴿ إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (3) ﴾
﴿ ما راه را به او نمایاندیم؛ پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند﴾

 

 شما مختارید. اگر مختار نبودید پاداش و عقاب معنایی نداشت و بهشت و دوزخ بی‌معنا می‌شد و تکلیف و امانت بیهوده بود و اعمال شما به هیچ وجه ارزشی نداشت.
اگر گوشی همراه بسیار پیشرفته‌ای داشته باشید و خدای نخواسته کسی هفت تیر به روی شما بکشد و به شما بگوید: این گوشی را به من بده. آیا شما گوشی را به او می‌دهید؟ دلتان می‌سوزد زیرا شما مجبور به این کار شده‌اید.

هدایت اختیاری مطلوب است نه هدایت اجباری:

 می‌خواهم سخنی به شما بگویم: اگر خداوند می‌خواست همه‌ی ما ایمان بیاوریم:

 

﴿ وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا (99) ﴾
﴿ و اگر پروردگار تو مى‏ خواست قطعا هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مى ‏آوردند﴾

( سوره يونس )

 اگر پروردگار می‌خواست همه‌ی مردم ایمان می‌اوردند. این کار بسیار ساده است. هدایت اجباری بسیار آسان است. اما این نوع هدایت سعادت بخش نیست.

اگر رئیس یک دانشگاه بیندیشد و بگوید: در صد قبولی را صد در صد خواهم نمود. ما شاء الله! چطور ممکن است؟ گفت: برگه‌های پاسخ کامل را بین دانش آموزان پخش خواهم نمود و در سمت چپ علامت صد در صد را زده اند. ما دانش آموزان را در سالنی گرد می‌آوریم و برگه‌ها را به آنان می‌دهیم. به دانش آموز می‌گوییم: فقط نام خود را بنویس و بیرون برو. نتیجه این می‌شود که تمام دانش آموزان قبول می‌شوند و همه نمره‌ی ممتاز می‌آورند. این موفقیت در نزد مردم چه ارزشی دارد؟ ارزشی ندارد. این موفقیت از نظر دانش آموزان نیز ارزشی ندارد. از نظر رئیس دانشگاه نیز این پیروزی ارزشی ندارد. پس هدایت اجباری هیچ ارزشی ندارد.
این مثال جالب را تصور کنید: اگر قرار باشد هر کسی که به دختران نگاه می‌کند بینایی‌اش را از دست دهد ملحدان چه می‌کنند؟ چشم پوشی می‌کنند. ملحد نگران چشم خود است. قدرتمندان اساسا این گونه اطاعت می‌کنند. قدرتمندان روی زمین و طاغوتیان صد در صد فرمانبری می‌شوند. آیا این اطاعت از آنان، داوطلبانه است. آنان مجبور هستند. اگر خداوند بخواهد ما را مجبور به اطاعت کند مسأله ساده است. این اجبار به فرمانبری هیچ ارزشی ندارد. فرقی ندارد و انسان را نه پس می‌راند و نه پیش می‌راند. چیزی که انسان را والا می‌گرداند این است که با اختیار به سوی الله برود و از او فرمان برد و با اراده‌ی خود نزد الله بشتابد و از روی محبت فرمان او را ببرد. گویا خداوند بزرگ خواسته ارتباط میان خود و بندگانش ارتباط محبت آمیز باشد:

﴿ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ (54) ﴾
﴿ آنان را دوست مى دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند﴾

( سوره مائده )

 باید تمام آیاتی را که مفهومی مانند «اگر خدا می‌خواست تمام مردم را هدایت می‌نمود» را این‌گونه بفهمید. این هدایت اجباری هرگز ارزشی ندارد. شما را والا نمی‌گرداند و به خوشبختی نمی‌رساند. اما چیزی که شما را به خوشبختی می‌رساند این است که دختری از کنار شما بگذرد و بتوانید یک چشم سیر به زیبایی‌هایش بنگرید، اما به خاطر ترس از خدا و محبت به او و اطاعت از او چشم از دختر می‌پوشید و می‌گویید: من از خداوند جهانیان می‌ترسم. شما می‌توانید نماز نخوانید. زمستان است، هوا بسیار سرد است، رختخواب نرم و گرم است و اذان صبح را می‌شنوید. جسم شما تمایل به خواب دارد، ولی شما پتو را از روی خود بر می‌دارید و وضو گرفته و نماز می‌خوانید. شما مختار هستید. خواسته است که با اختیار بروید. خواسته است فرمانبرانه به سوی او بروید. خواسته با اراده‌ی خود به سوی او بشتابید. خواسته تا ارتباط شما با او ارتباط عشق و دوستی باشد.

بنده‌ی جبر و بنده‌ی شکر:

 بنابراین انسان‌ها عباد یا عبید هستند. عباد جمع هست و عبد الشکر یعنی بنده‌ی سپاسگزار و عبید جمع است و عبد القهر یعنی بنده‌ی جبر است. هر دو بنده‌ی خدا هستند حتی ملحد و کافر و نافرمان و معنای عبد یعنی بنده و در اختیار خداوند، در هر لحظه‌ای که خون در یکی از رگ‌های مغز لخته شود، در حالی که در بهترین حالت زندگی قرار دارد، ناگهان فلج شده روی زمین می‌افتد و قدرت تکلم را از دست می‌دهد و به شما گفته می‌شود: لخته‌ی مغزی یا سکته‌ی مغزی. در لحظه‌ای که رگ‌ها تنگ شود انسان احساس خفگی می‌کند و هر گاه سلول‌ها نامنظم رشد کنند و این بیماری است که زمینیان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، در حالی که بسیار پیشرفت کرده اند. تومور بدخیم که بیماری لاعلاجی است که تا کنون درمانی برایش پیدا نشده است. شما در اختیار خداوند هستید. شما در این حالت بنده‌ی جبر هستید. اگر انسان در این هستی بیندیشد خداوند را می‌شناسد، به او روی می‌آورد، او را دوست دارد، کتابش را می‌خواند، عباداتش را به جا می‌آورد و کارهای نیک برای خدمت به خلق او انجام می‌دهد. این عبد جمع آن عباد می‌شود:

﴿ وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا (63) ﴾
﴿ و بندگان خداى رحمان كسانى‏‌اند كه روى زمين به نرمى گام برمى دارند﴾

( سوره فرقان)

﴿ وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ ﴾
﴿ و پروردگار تو به بندگان [خود] ستمكار نيست﴾

( سوره فصلت آيه: 46 )

 پس عبید جمع عبد القهر[بنده‌ی جبر] و عباد جمع عبدالشکر [بنده‌ی شکر] است.
شما مختارید. اگر اختیار نمی‌داشتید عمل شما هرگز ارزشی نمی‌داشت. اگر خداوند بندگانش را مجبور به اطاعت کند پاداش بیهوده می‌شد. اگر آنان را مجبور به نافرمانی می‌کرد مجازات بیهوده می‌شد. اگر آنان را به حال خودشان رها می‌کرد نشان از ناتوانی است. خداوند بندگان را با اختیار امر و با هشدار نهی نموده است و آنان را تکلیف آسان داده است و در ازای عمل اندک پاداش فراوان بخشیده است.
مردی از امام علی رضی الله عنه پرسید: «آیا رفتن ما به شام به خاطر قضا و قدر الهی است؟ گفت: وای بر تو، اگر قضا و قدر حتمی می‌بود در این صورت وعده و وعید باطل می‌شد و پاداش و مجازات بیهوده می‌گشت. خداوند بندگان را با اختیار امر و با هشدار نهی نموده است و آنان را تکلیف آسان داده و تکلیف سخت نداده است و در ازای عمل اندک پاداش فراوان بخشیده است و از روی ضعف نافرمانی نشده و از روی جبر اطاعت نگشته است.»

موقعیت علمی آیاتی که ظاهر آنان جبر و اجبار است:

 برادران، برخی اوقات انسان در فهم برخی از آیات نیازمند یک عالم است. آیه‌ای را که یک بار می‌خواند، شاید ابعاد دقیق آن را نفهمد. از جمله این آیه:

﴿ وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ(13) ﴾
﴿ و اگر مى‏‌خواستيم حتما به هر كسى [از روى جبر] هدايتش را مى‏‌داديم، ليكن سخن من محقق گرديده كه هر آينه جهنم را از همه‌ی جنيان و آدميان پر خواهم کرد﴾

( سورة السجدة )

 ظاهر آیه معنای ترسناکی دارد. اما حقیقت آیه این است: ای بندگان من، آیا شما گمان می‌کنید من شما را در اعمالتان مجبور نموده‌ام. اگر می‌خواستم شما را مجبور کنم تنها شما را بر هدایت اجبار می‌کردم. اگر امکان داشت شما را مجبور به کاری کنم شما را در هدایت مجبور می‌ساختم و اگر می‌خواستیم اختیار را از شما می‌گرفتیم و اگر می‌خواستیم تکلیف را از شما بر می‌داشتیم و امانت را از شما پس می‌گرفتیم و رسالت تکلیف شده بر شما را لغو می‌نمودیم و هویت شما را به عنوان آفریده‌ای مکلف از شما سلب می‌کردیم. گفت: ای پروردگار من، من آن را یعنی امانت می‌پذیرم. وقتی پروردگار فرمود:

﴿ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ ﴾
﴿ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرديم، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت﴾

( سوره احزاب آيه: 72 )

 اگر می‌خواستیم، اختیار را از شما می‌گرفتیم و اگر می‌خواستیم تکلیف را از شما بر می‌داشتیم و هویت شما را به عنوان آفریده‌ای مکلف از شما سلب می‌کردیم و امانت را از شما پس می‌گرفتیم و رسالت تکلیف شده بر شما را لغو می‌نمودیم و اگر می‌خواستیم شما را مجبور کنیم تنها شما را بر هدایت اجبار می‌کردیم:

﴿ وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا 13) ﴾
﴿ و اگر مى‏ خواستيم حتما به هر كسى [از روى جبر] هدايتش را مى‏ داديم﴾

( سوره سجده )

 ولی اعمال شما به دلیل جبر از سوی الله نیست، بلکه از روی اختیار شماست و به خاطر آن‌ها مواخذه خواهید شد و بهای بالایی را خواهید پرداخت.

﴿ وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ(13) ﴾
﴿ و اگر مى‏‌خواستيم حتماً به هر كسى [از روى جبر] هدايتش را مى‏‌داديم، ليكن سخن من محقق گرديده كه هر آينه جهنم را از همه‌ی جنيان و آدميان خواهم آكند﴾

( سوره سجده )

 این پاداش عمل آنان و مجازات جرم آنان و سزای دشمنی آنان است. به همین دلیل مهم‌ترین چیزی که باید به آن باور داشته باشید این است که گناهتان را به دیگران نسبت ندهید. روشن‌ترین مثال و بلکه مثال معروف در این باره این است: دانش آموزی هرگز درس نخوانده و طبعاً موفق هم نمی‌شود. وقتی مردود می‌شود می‌گوید: این خواست خدا بوده است. خداوند بزرگ قبولی را قسمت من نکرده است. سبحان الله! آیا به این سخن او نمی‌خندید؟ این سخن وی پذیرفتنی نیست. متاسفانه این سخن مسلمانان امروزی است. به یکی از آنان می‌گویید: چرا نماز نمی‌خوانی؟ می‌گوید: خداوند مرا هدایت ننموده است. چرا پایبند نیستی؟ خداوند هدایت را برایم مقدر ننموده است. تمام گناهان و تمام نافرمانی‌ها و تمام کوتاهی‌هایش را به خداوند بزرگ نسبت می‌دهد. خداوند بزرگ می‌فرماید:

﴿ وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ ﴾
﴿ و هر چه در توان داريد از نيرو و اسب‌هاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد ﴾

( سوره انفال: 60 )

 آنان بر ضد ما بسیج شده‌اند اما ما برای مقابله با آنان آماده نیستیم. سلاح پیشرفته بر ضد ما ساخته اند و تمام جهانیان را به پیروی از فرهنگ و ابتذال خود و سبک زندگی شان وا داشته اند. این یعنی جهانی شدن، دقیق ترین مفهوم برای جهانی شدن یعنی یک حکومت بسیار قوی فرهنگ و انحراف و ابتذال خود را بر تمام جهان تحمیل کند. کوتاهی از ماست. آنان بر ضد ما تدارک دیده اند و در تاریکی شب کار می‌کنند، در حالی که ما در روز روشن نیز خوابیم.
من امیدوارم که شخص مسلمان در این فکر نباشد که اشتباه خود را به دیگری نسبت دهد. اگر بیشتر به این موضوع بپردازیم بیشتر اشتباهات فرزندان از شما پدران است. ای معلم، بیشتر اشتباهات دانش آموز از توست. از قبول مسئولیت شانه خالی نکن. جسارت داشته باشید و شجاع باشید. بگویید: من اشتباه کردم. اشتباهات من در تربیت فرزندانم آنان را به این روز انداخته است. این یک موقعیت شجاعانه است. جسارت در این است که اشتباهات خود را گردن بگیرید.

﴿ وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ(13) ﴾
﴿ و اگر مى‏‌خواستيم حتما به هر كسى [از روى جبر] هدايتش را مى‏‌داديم ليكن سخن من محقق گرديده كه هر آينه جهنم را از همه جنيان و آدميان پر خواهم کرد﴾

( سوره سجده )

 ناگزیر باید حقیقتی را گفت و آن این‌که خداوند می‌داند. آنچه آشکارا روی می‌دهد می‌داند و دانستن او علم آشکار است و از روی اجبار نیست.

خداوند ناتوانی را سرزنش می‌کند...

برادران، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حدیثی بسیار مهم که مفهومی مهم و سرنوشت ساز دارد، می‌فرماید:

(( إِنَّ اللَّهَ يَلُومُ عَلَى الْعَجْزِ... ))
((بی گمان خداوند ناتوانی و ضعف را نكوهش می‌كند))

 تسلیم می‌شوید. چیزی در اختیار نداریم. تمام شد. دشمنان ما قوی هستند. این اشتباه بزرگی است.

(( إِنَّ اللَّهَ يَلُومُ عَلَى الْعَجْزِ، وَلَكِنْ عَلَيْكَ بِالْكَيْسِ ـ فكّر، دبِّر، خذ بالأسباب، تحرك، استعن بالله، ولا تعجز ـ فَإِذَا غَلَبَكَ أَمْرٌ فَقُلْ: حَسْبِيَ اللَّهُ، وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ))
((بی گمان خداوند ناتوانی و بيكاری را ضعف می‌كند. برو كار كن، بیندیش، برنامه بریز، از اسباب استفاده کن، حرکت کن، از خدا یاری بجو، احساس ناتوانی نکن. هرگاه چيزی بر تو غلبه‌كرد و از عهده‌اش برنيامدی‌، بگو: خداوند مرا کافیست و او بهترین تکیه گاه است))

[ ابو داود واحمد ]

 چه وقت باید بگویید: خداوند مرا بس است و بهترین تکیه گاه است؟ وقتی به مشکلی برخوردید.

(( فَإِذَا غَلَبَكَ أَمْرٌ فَقُلْ: حَسْبِيَ اللَّهُ، وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ))
((هرگاه چيزی بر تو غلبه‌كرد و از عهده‌اش برنيامدی‌، بگو: خداوند مرا کافیست و او بهترین تکیه گاه است))

 مثال اول: دانش آموزی اصلا درس نخوانده است. شروع به سخن می‌کند: خداوند نخواسته من قبول شوم. این گناه است. خداوند موفقیت را قسمت من ننموده است. این گناه است. استاد با این سؤالات به ما ظلم کرد. این گناه است. بگو: من درس نخوانده‌ام، بنابراین قبول نشده‌ام. این موقعیت علمی و موضع ایمانی و اخلاقی است، اما اگر بسیار زیاد درس بخوانید و میان شما و امتحان بیماری ناگهانی رخ دهد اکنون [بگو]:

(( فَإِذَا غَلَبَكَ أَمْرٌ فَقُلْ: حَسْبِيَ اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ))
((هرگاه چيزی بر تو غلبه‌كرد و از عهده‌اش برنيامدی‌، بگو: خداوند مرا کافیست و او بهترین تکیه گاه است))

 سیدنا عمر گروهی از مردم را دید که در حج دست تکدی به سوی مردم دراز می‌کنند. گفت: «شما که هستید؟ گفتند: ما توکل کنندگان به خداییم. گفت: دروغ می‌گفتید. توکل کننده کسی است که دانه‌ای را بر روی زمین افکند و سپس به خدا توکل کند».
اسباب را بکار بگیرید به طوری که گویی همه چیز است و به خداوند توکل کنید به گونه‌ای که گویی اسباب هیچ ارزشی ندارد. این ایمان است. ایمان یعنی استفاده از اسباب، ایمان:

﴿ وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ ﴾
﴿ و هر چه در توان داريد از نيرو بسيج كنيد ﴾

( سوره انفال: 60 )

فقر تنبلی، فقر قضا و قدر و فقر انفاق:

 ایمان این است که کارتان پیشرفت کند و تخصص شما رشد کند و تجربه تان زیاد گردد. ایمان یعنی این‌که در زندگی دنبال کم و کاستی‌های زندگی باشید و بعد از آن بگویید: خداوند مرا بس است و بهترین تکیه گاه است. پس از انجام تمام تلاش‌های لازم در حد توان تسلیم قضا و قدر الهی شوید. الله و تقدیر او. تسلیم قضا و قدر شدن پس از استفاده‌ی کامل از اسباب است. در غیر این صورت می‌توانم بگویم و ترسی از گفتن ندارم: برخی از فقرا به دلیل تنبلی فقیر شده اند. کارشان را به درستی انجام نمی‌دهند. خلف وعده می‌کنند. کالاهای بسیار بی کیفیت عرضه می‌کنند. تلاش ندارند. دستاورد ندارند. پیگیر کارها نیستند. حساب و کتاب هایشان دقیق نیست، بنابراین طبیعی است که فقیر شوند. این فقر ناشی از تنبلی است. نه کار درستی و نه دستاوردی و نه راستگویی و نه امانت داری و نه توجه به طرف مقابل و نه معامله‌ی پاک و خوب و نه حساب کتاب‌های دقیق، طبیعتا در این صورت مغازه ورشکست می‌شود و مشتریان از این فروشگاه تجاری روی بر می‌گردانند. دوستش می‌گوید: برادر، این جا روزی ندارد. خداوند برایم روزی مقدر نکرده است. این یک توجیه خنده دار است. بگو: من کوتاهی کرده‌ام و مردم از این کارم خوششان نیامده و رفته اند و به دیگر مغازه‌ها مراجعه می‌کنند. این فقر ناشی از تنبلی است.
نوعی فقر مقدر نیز وجود دارد. خداوند شخصی را با یک بیماری امتحان می‌کند. این بیماری باعث می‌شود وی نتواند درآمد فراوانی داشته باشد. این فقر ناشی از قضا و قدر الهی است.
سیدنا ابوبکر فقیر شد، اما فقر وی ناشی از انفاق بسیار بود. ای ابوبکر، چه چیزی برای خود و خانواده ات باقی گذاشته‌ای؟ گفت: خدا و رسولش را. پس نوعی فقر تنبلی داریم و نوعی فقر ناشی از قضا و قدر و نوعی فقر ناشی از انفاق اموال. فقیر ناشی از فقر تنبلی در میان مردم مذموم و ناپسند است. فقیر ناشی از فقر قضا و قدر معذور است و فقیر ناشی از انفاق اموال در میان مردم محبوب است.
باری در یک کنفرانس اسلامی بزرگ در مالزی بودیم. سخنرانی نمودم. روی سخنم با کشورهای عرب بود. سخنان دردناکی بود. گفتم: شما در کشورهای خود اشتباهات خود را به قضا و قدر نسبت می‌دهید و این باعث عقب ماندگی شما شده است. می‌گویید: خداوند برای این امت پیروزی را مقدر نفرموده است. منتظر پیروزی باشید. یاری و موفقیت با انتظار نمی‌آید، بلکه با کار و تلاش به دست می‌آید:

﴿ وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ ﴾
﴿و هر چه در توان داريد از نيرو و اسب‌هاى آماده بسيج كنيد﴾

( سوره انفال: 60 )

استفاده از اسباب شرعاً و عقلاً ضروری است:

اما سبک مسلمان امروزی پذیرفتنی نیست. کاری نمی‌کند. سیدنا عمر دید شخصی شتری گر دارد. گفت: «چکار می‌کنی ای برادر؟ گفت: برایش دعا می‌کنم. گفت: آیا به همراه دعا دارو هم استفاده می‌کنی؟»
از اسباب استفاده کنید. «آیا به همراه دعا دارو هم استفاده می‌کنی؟»
گاهی مسلمان به سفر می‌پردازد ولی خودرو خود را معاینه نمی‌کند. در حالی که مشکلات فراوانی در آن وجود دارد. با سرعت بالا حرکت می‌کند. ترمزهایش ایراد دارد بنابراین دچار سانحه می‌شود. می‌گوید: سبحان الله! این قضا و قدر الهی بوده است. خیر، این سزای کوتاهی شماست. قضا و قدر چیزی دیگر است. وقتی خودرو را چک کنید، ترمزها و لاستیک‌ها را چک کنید و همه چیز خودرو را بررسی کنید آنگاه بگویید: ای خدا بر تو توکل نمودم. اگر بنا به حکمتی والا سانحه‌ای اتفاق افتاد این اتفاق حاصل قضا و قدر است. مبادا که نتیجه‌ی اشتباهات خود را به عنوان قضا و قدر محسوب نمایید. نتایج اشتباهات شما ناشی از کوتاهی‌های شماست. قضا و قدر پس از آن است که از تمام اسباب موجود استفاده کرده باشید و بر پروردگار بزرگ توکل نموده باشید و آنچه پس از این اتفاق افتد دیگر قضا و قدر خواهد بود.
این بحث را در درس آینده ادامه خواهیم داد. 

موضوع علمی:

 غرب به یک دانشمند فیزیک به نام انیشتین افتخار می‌کند، اما این دانشمند نزد من جایگاه خاصی دارد. او آلمانی است. دلیل این امر این است که گفته است: «هر انسانی احساس نکند در این هستی قدرتی بالاتر از همه‌ی قدرت‌ها، علمی داناتر از همه‌ی دانایان، بخشنده‌ای بخشنده تر از تمام بخشنده‌ها و حکیمی بالاتر از همه‌ی حکیمان وجود دارد، آن انسان گرچه زنده است اما در حقیقت مرده است.»

1 – نظریه‌ی نسبیت:

 این سخن زیبا از این دانشمند صاحب نظریه‌ی نسبیت که جهان فیزیک را متحول نمود چه مضمونی دارد؟
این نظریه تاکید می‌کند که سرعت مطلق در هستی سرعت نور است. سرعت نور تقریبی است. در یک ثانیه 300 هزار کیلومتر می‌پیماید. جلسه‌ی ما شصت دقیقه است. شش را در سه ضرب کنید می‌شود هجده. هر دقیقه شصت ثانیه است. ما سیصد هزار یعنی پنج صفر حاصل می‌کنیم. و صفر شصت هم وجود دارد. هجده با شش صفر در مقابلش. سرعت نور در این درس هجده میلیون کیلومتر است. نور در بازه‌ی زمانی این درس هجده میلیون کیلومتر طی کرده است. این دانشمند سرعت مطلق را در جهان کشف نمود. این سرعت تقریبی نور است. در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر می‌پیماید. اکنون هر چه با سرعت نور برود نور می‌شود. این ساعت اگر بتوانیم با سرعت نور برویم تمام ويژگی‌های خود را از دست می‌دهد و تبدیل به نور می‌شود و هر جسمی که با این سرعت برود تبدیل به نور می‌شود.

2 – زمان بعد چهارم اشیا است:

اگر یک نقطه را مستقیم به حرکت در بیاوریم. حداقل مفهوم در هندسه نقطه است. اگر حرکت مستقیم انجام شود یک خط مستقیم شکل می‌گیرد. اگر خط مستقیم ادامه یابد سطح تشکیل می‌شود. این خط است. اما این سطح است. اگر سطح را مستقیم حرکت دهیم حجم تشکیل می‌شود. این حجم را اگر حرکت دهیم زمان شکل می‌گیرد. در تعریف زمان گفته اند: بعد چهارم اشیا زمان است. این میز هم طول دارد و هم عرض و هم ارتفاع. این میز پس از بیست سال رنگ آن تغییر می‌کند. تغییر رنگ بعد چهارم است. بعد از بیست سال این مکان زبرتر از آن می‌شود که بخواهد دست روی آن حرکت کند. پله‌های بناهای قدیمی با استفاده‌ی زیاد رنگ آن می‌رود و چرخ خیاطی استفاده شده از سال 1930 را در حالی مشاهده می‌کنید که نخ بر روی آن گودی ایجاد کرده است.
زمان بعد چهارم است. با حرکت و استفاده تغییراتی ایجاد می‌شود. این پیراهن وزن دارد. ابعاد دارد. وقتی پنج سال آن را می‌پوشید در برخی از جاها وا می‌رود و رنگ آن تغییر می‌کند و تمام تغییرات بر اثر زمان بعنوان بعد چهارم اشیا صورت می‌گیرد. همه چیز وزن دارد.

3 – جمادات، گیاهان و حیوانات و انسان‌ها:

 به همین مناسبت جماد دارای وزن است و سه بعدی و مکانی را اشغال می‌کند. این جماد است.
گیاه چیزی است که جا می‌گیرد و سه بعدی است اما رشد می‌کند.
حیوان جا می‌گیرد و سه بعدی است و راه می‌رود و رشد می‌کند. گیاه راه نمی‌رود. اما جانور راه می‌رود. انسان وزن دارد. جا می‌گیرد. سه بعدی است. مانند گیاه رشد می‌کند. پسر شما قد کوتاه تری از شما دارد. در هجده سالگی از شما قد بلندتر می‌شود. حرکت می‌کند و فکر می‌کند. ويژگی منحصر به فرد شما اندیشه است.

4 – هر چه همپای نور حرکت کند تبدیل به نور می‌شود:

 نظریه‌ی نسبیت این است که هر چه همپای نور حرکت کند تبدیل به نور می‌شود. این کاملا روشن است. در این درس یک نکته وجود دارد. این منبع نور است. ما گیرنده‌ی نوری هستیم. گیرنده‌ی نوری موج‌های نورانی صادر می‌کند که سرعت آن سیصد هزار کیلومتر بر ثانیه است. اگر تصور کنیم که خودرویی سریعتر از نور سوار شده‌ایم و از نور سبقت بگیریم با چشم خود جنگ بدر را خواهیم دید. این از نظر علمی ثابت شده است. اگر از نور سبقت بگیریم زمان به عقب بر می‌گردد و با چشم جنگ بدر و احد و خندق و قادسیه و یرموک را می‌بینیم. اگر همزمان با نور حرکت کنیم زمان می‌ایستد. این صحنه تا ابد باقی می‌ماند. اگر از زمان عقب بیفتیم زمان به کندی می‌گراید. ساعت در زمان خارجی هزار سال است.

5- سابقه‌ی علمی نظریه نسبیت در قرآن:

 در پنجمین کنفرانس اعجاز در مسکو موضوع بسیار مهمی مطرح شد. این‌که این ابرنظریه‌ای که انیشتین آن را کشف نمود در برخی از آیات قرآن آمده است، آیه‌ی :

﴿ وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (47) ﴾
﴿ و در حقيقت‏ يک روز [از قيامت] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه مى ‏شمريد﴾

( سوره حج )

 مخاطبان این آیه عرب‌ها بودند. آنان سال قمری را به کار می‌برند. ماه هر سی روز یک بار دور زمین می‌چرخد. اگر مرکز ماه و مرکز زمین را به دست بیاوریم و خطی میان آن دو بکشیم، این خط چیست؟ ماه هر سی روز یکبار دور زمین می‌چرخد. خط میان مرکز زمین و ماه برابر با شعاع دایره‌ای است که مدار ماه به دور زمین است.
آیا ممکن است طول این خط را به دست آوریم؟ طبیعتا، شعاع دایره‌ی ماه به اضافه‌ی شعاع دایره‌ی زمین به اضافه‌ی مسافت میان آن دو می‌شود. این خط شعاع دایره‌ای است که مدار ماه به دور زمین بوده و در دو ضرب می‌کنیم و قطر به دست می‌آید. در سه فاصله چهارده (پی) ضرب می‌کنیم محیط به دست می‌آید. در دوازده ضرب می‌کنیم، سال به دست می‌آید. در هزار، هزار سال به دست می‌آید. شعاع دایره‌ی مدار ماه پیرامون زمین که از شعاع دایره‌ی زمین می‌گیریم با شعاع ماه با مسافت میان آن دو در دو ضرب می‌کنیم. قطر، ضرب در عدد پی 14/3 محیط حاصل می‌شود. در دوازده سال و در هزار هزار سال. یکی از دانش آموزان امروز آن را با ماشین حساب حساب می‌کند و به سادگی قابل حل است. این عدد گواه است. اگر تقسیم بر ثانیه‌های امروز کنیم سرعت دقیق و نه تقریبی نور به دست می‌آید که دویست و نود و نه هزار و هفتصد و پنجاه و دو کیلومتر است. مسافتی که ماه در گردش به دور زمین در هزار سال می‌پیماید نور در یک روز می‌پیماید؛ زیرا سرعت نور با ثانیه محاسبه می‌شود، بنابراین بر ثانیه‌های روز تقسیم می‌گردد.

﴿ وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (47) ﴾
﴿ و در حقيقت‏ يک روز [از قيامت] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه مى ‏شمريد﴾

( سوره حج )

 این بحث بیش از هشتاد صفحه است، اما من خلاصه‌ای از آن را برایتان گ

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر