حالت سیاه
04-08-2025
Logo
تربیت اسلامی – مدارج السالكين – درس 060-100: پایبندی.
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 
ستایش خداوندی را که پروردگار جهانیان است، و درود و سلام بر سرورمان محمد راستگوی امین. خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، همانا تو دانای حکیمی. خداوندا، به ما بیاموز آنچه برای ما سودمند است، و ما را از آنچه آموخته‌ای بهره‌مند ساز، و دانش ما را افزون کن، و حق را به ما حق بنمایان و پیروی از آن را نصیب ما کن، و باطل را به ما باطل بنمایان و دوری گزیدن از آن را نصیب ما کن، و ما را از کسانی قرار ده که سخن را می‌شنوند و از بهترین آن پیروی می‌کنند، و با رحمت خود ما را در زمره بندگان شایسته خود وارد کن.

جایگاه پایبندی:

برادران مومن؛ با درس شصتم از مدارج السالکین در منازل «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم»، و منزلت امروز، منزلت پایبندی در خدمت شما هستیم. این جایگاه  از این فرموده خداوند متعال استنباط می‌شود:

﴿ فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ (60) ﴾

﴿ پس صبر کن که وعده خدا حق است و زنهار، کسانی که یقین ندارند تو را به سبک‌سری واندارند ﴾

[ سوره روم ]

انسان یا باید بر ایمانش پایبندی داشته باشد، بر هدفش پایبندی داشته باشد، بر روشش پایبندی داشته باشد، یا کسانی که یقین ندارند او را به سبک‌سری می‌اندازند، او را به سوی خود می‌کشانند، او را به معصیت وامی‌دارند، او را از آخرت بی‌رغبت می‌کنند، او را تحریک می‌کنند و او به آنان پاسخ می‌دهد، پس مردم دو دسته‌اند: پایبند و سبک‌سر؛ سبک‌سر را هر کسی تحریک می‌کند، هر کسی او را منحرف می‌کند، هر کسی جهت او را تغییر می‌دهد، به تعبیر رایج، یک کلمه او را می‌برد و یک کلمه او را می آورد، یعنی سبک‌سر است، وزنی ندارد، بی‌ارزش است، مقاومتش ناچیز است، صبرش کم است، یقینش ضعیف است، امیدش به دنیا طولانی است، پایبندی یک چیز است و سبک‌سری چیز دیگر، پس خداوند عزّ و جلّ پیامبرش ﷺ را از طریق نهی توصیف می‌کند: «و زنهار، کسانی که یقین ندارند تو را به سبک‌سری واندارند» یعنی پایبند باش، و اگر این دستور به کسی که متصف به این امر است، داده شود، یعنی بر آن مداومت کن، اگر به شخص کوشا بگویی: کوشش کن؛ یعنی کوشایی خود را حفظ کن، و اگر به شخص تنبل بگویی: کوشش کن؛ یعنی کوشش کن، اما اگر به شخص کوشا بگویی: کوشش کن؛ یعنی کوشا بمان، کوشایی خود را حفظ کن.

واقعیت مسلمانان:

واقعیت مسلمانان این مفهوم را ترسیم می‌کند. انسانی که به مسجدی پایبند است، یک کلمه نسنجیده و بیهوده که هدفش بازداشتن او از خداوند عزّ و جلّ است، با او جادویی می‌کند و به خاطر دلیلی بی‌اهمیت، ارتباطش قطع می‌شود. کسی که به خاطر دلیلی بی‌اهمیت ارتباطش قطع می‌شود یا به خاطر دلیلی بی‌اهمیت پایبند می‌شود، سبک‌سر است و نزد خدا ارزشی ندارد. آیه‌ای هست که این را تأکید می‌کند: 

﴿ أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا (105) ﴾

﴿ آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و دیدار او کافر شدند، پس اعمالشان تباه شد و روز قیامت برای آنها وزنی قرار نمی‌دهیم ﴾

[ سوره كهف ]

او ارزشی ندارد. یک کلمه او را می‌برد و یک کلمه او را می آورد. راه ایمان را می‌رود و با چشم خود حقایق را می‌بیند، سپس دختری او را فریب می‌دهد و از دین روی‌گردان می‌شود، پول زیاد او را فریب می‌دهد و از دین روی‌گردان می‌شود. این انسان، سبک‌سر است، مقاومتش شکننده است، صبرش کم است، یقینش ضعیف است، امیدش به دنیا طولانی است. چنین انسانی همیشه در معرض شکست است. هرگز سبک‌سر و ساده‌لوح نباش.

لرزه مسلمانان در جنگ خندق:

مثلا خداوند عزوجل در نبرد خندق مؤمنان را به لرزه درآورد. خداوند متعال فرمود: 

﴿ هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا (11) ﴾

﴿ در آنجا مؤمنان آزمایش شدند و به سختی تکان خوردند ﴾

[ سوره احزاب ]

این لرزش برای جدا کردن (مؤمنان واقعی از منافقان) بود. خداوند متعال فرمود: 

﴿ وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا (12) ﴾

﴿ و هنگامی که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری بود می‌گفتند: خدا و پیامبرش جز فریب به ما وعده ندادند ﴾

[ سوره احزاب ]

گاهی اوقات احساس می‌کنی برادری مانند کوه داری که هیچ چیز او را نمی‌لرزاند، فقر او را تکان نمی‌دهد، مشکلی او را نمی‌لرزاند، تهدیدی او را نمی‌لرزاند، بیماری سختی او را نمی‌لرزاند، استوار و پابرجاست. و در مقابل، انسانی هست که اگر به او بگویند: نام تو را گفتند، دیگر نمی‌آید. تمام می‌شود. یک کلمه. تمام مسیرش به یک کلمه بستگی دارد.

مومن متمکن است زیرا می داند آنکس که او را یگانه می داند تمام کلیدها در دست او است:

به همین مناسبت، این کسی که عبادت می کنی همه چیز به دست او است. این کسی که یگانه می دانی کلیدهمه چیز به دست او است. این کسی که دوستش داری همه چیز به دست او است، پس اگر اطمینان نداری که او از تو حمایت می‌کند و تو را یاری می‌دهد، او را عبادت نکن. خداوند متعال فرموده است:

﴿ وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (123)  ﴾

﴿ و غیب آسمان‌ها و زمین از آن خداست و همه کارها به سوی او بازمی‌گردد، پس او را بپرست و بر او توکل کن و پروردگارت از آنچه می‌کنید غافل نیست. ﴾

[ سوره هود ]

این پایبندی است. خداوند متعال می فرماید:

﴿ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (11)  ﴾

﴿ و از مردم کسانی هستند که خدا را با تردید می‌پرستند، پس اگر خیری به آنان برسد، به آن اطمینان پیدا می‌کنند و اگر فتنه‌ای به آنان برسد، روی گردان می‌شوند. دنیا و آخرت را از دست داده‌اند و این همان خسران آشکار است. ﴾

[ سوره حج ]

 با یک حرف، ﴿فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ﴾ با یک حرف. مؤمن در اعماق وجودش، ﴿وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً﴾ اما بعد از اندکی خداوند عزوجل فرموده است:

﴿ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (23)  ﴾

﴿ از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بستند وفا کردند، پس برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی در انتظارند و هیچ تغییری ندادند. ﴾

[ احزاب ]

نه تغییر داد و نه تبدیل کرد، نه پشیمان شد و نه ضعیف شد، و نه تسلیم شد و نه فروتنی کرد، و هرگز خاضع نشد، یکتا، یگانه، بی‌نیاز.
دیشب یادم آمد - یادم نیست این داستان را کجا خواندم - پادشاهی ستمگر می‌خواست مردی را که می‌گفت: پروردگارم خداست، بکشد. پس او را آوردند، قبل از اینکه کشته شود، طبق آداب و رسوم، شیخی را آوردند تا شهادتین را به او تلقین کند، پس این مرد به آن شیخ گفت: من برای این (عقیده) می‌میرم، گفت: بگو: لا اله الا الله، به او گفت: من به خاطر آن خواهم مرد، اما تو از آن ارتزاق می‌کنی، و چه تفاوتی است بین کسی که برای این کلمه می‌میرد و کسی که از آن ارتزاق می‌کند. مؤمن پایبند است، ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً﴾ این پایبندی است، قایق با موجی سبک زیر و رو می‌شود، اما کشتی بزرگ و بلند و استوار، امواج بر دیوارهایش بازی می‌کنند و آن ثابت است، این‌گونه است مؤمن.

پیمان اصحاب با پیامبر ﷺ  بر اطاعت و پایبندی:

برادران گرامی؛ یاران پیامبر – علیهم رضوان الله - با رسول خدا پیمان بستند بر اطاعت و پایبندی در خوشی و ناخوشی، در روی آوردن دنیا و پشت کردنش، در ثروت و فقر، در سلامتی و بیماری. گاهی اوقات مشتری زمستانی پیدا می‌کنی؛ همه جا زمستان است و وضعیت فرق می کند. سرد است، به مسجد می‌آید، اما در تابستان اصلاً او را نمی‌بینی. سرگردان است. جایی برای شب‌نشینی پیدا نمی‌کند، پس به جلسه درس می‌آید. تابستان که می‌شود، خانه‌ای دارد [که سرگرم آن می‌شود] و مسجد را به طور کلی ترک می‌کند. به این شخص، مشتری زمستانی می‌گویند. انسانی هست که آسوده می‌آید، مشکلی ندارد، اما وقتی نامزد می‌کند، غیب می‌شود. بعد از نامزدی به طور کلی ناپدید می‌شود. ما با رسول خدا پیمان بستیم بر اطاعت در خوشی و ناخوشی، در روی آوردن دنیا و پشت کردن به آن، در فقر و ثروت، در سلامتی و بیماری.
سرورمان سعد بن ابی وقاص، بیماری سختی داشت، اما در حالی که به پشت خوابیده بود، جنگ را رهبری می‌کرد، از شدت دردهایی که در کمرش داشت. این‌گونه بودند یاران رسول خدا. آیا معقول است که دست راست سرورمان جعفر که پرچم را با آن می‌گرفت، قطع شود، پس پرچم را با دست چپش بگیرد؟! دست چپش قطع شود، پس آن را با بازوهایش بگیرد؟! این‌گونه بودند یاران پیامبرﷺ. این‌ها کسانی بودند که این سرزمین‌ها را فتح کردند، این‌چنین بودند.
پایبندی به این معناست که در عمق وجودت راسخ باشی. انسانی را تصور کن که در ساحل ایستاده و امواج خروشان هستند. ممکن است موجی بیاید و او را به دریا ببرد. انسانی را تصور کن که بر قله کوهی ایستاده که ارتفاعش سه هزار متر است و دریا در دامنه این کوه قرار دارد. کدام موج می‌تواند به او برسد؟ پایبند هم اینگونه است؛ نه تغییر می‌کند، نه تبدیل می‌شود، نه توسعه می‌یابد، نه تعدیل می‌شود، نه بدعت می‌گذارد و نه گره‌ای را باز می‌کند. مثلاً به تو نمی‌گوید: فتوایی وجود دارد و برادرم در مصر ربا را فتوا داده‌اند، گره‌اش را باز کنید، آسان کنید و ما را خلاص کنید،.﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً﴾.

ویژگی های شخص پایبند:

فرد توانا به مشغله‌های زیاد و مخالفت افراد غافل اهمیتی نمی‌دهد. اگر همه مردم در مقابلش بایستند، اگر همه مردم به او نیرنگ بزنند [باز هم اهمیتی نمی‌دهد]. همان‌ها که مردم به ایشان گفتند: 

﴿ الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ (173)  ﴾

﴿ مردم برای [جنگ با] شما گرد آمده‌اند؛ از آنان بترسید.» پس [این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نیکو وکیلی است ﴾

[ سوره آل عمران ]

و خداوند متعال فرمود: 

﴿ وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (146)  ﴾

﴿ چه بسیار پیامبرانی که همراه آنان، خداپرستان بسیاری پیکار کردند و در برابر آنچه در راه خدا به آنان رسید، سستی نورزیدند و ناتوان نشدند و تسلیم [دشمن] نگردیدند؛ و خداوند شکیبایان را دوست دارد ﴾

[ سوره آل عمران ]

مؤمن این‌گونه است. پس فرد پایبند به مشغله‌های زیاد، مخالفت افراد غافل و معاشرت با بیکاران اهمیتی نمی‌دهد. ممکن است با افرادی سرگردان، گمراه، کوتاهی‌کننده، ایرادگیرنده، از اهل دنیا، قوی و ثروتمند دیدار کند. هدفش خداست: خدایا، تو مقصود منی و خشنودی تو مطلوب من است. در هر مکانی خدا را عبادت می‌کند. دشمنانم با من چه می‌کنند؟ بوستان من در سینه من است. اگر مرا تبعید کنند، تبعید من سیاحت است و اگر مرا زندانی کنند، زندان من خلوت است و اگر مرا بکشند، قتل من شهادت است. پس دشمنانم با من چه می‌کنند؟ بوستان من در سینه من است.

راز قدرت شخص پایبند:

او گفت: «با صبر و یقین خود استوار شد، دو نکته دقیق: یقین به وعده خداوند و قدرت صبر برای تحمل سختی‌ها. خداوند متعال فرموده است:

﴿ وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ (48) ﴾

﴿ و در برابر حکم پروردگارت صبر کن، زیرا تو در برابر دیدگان مایی و هنگامی که برمی‌خیزی، پروردگارت را تسبیح گوی ﴾

[ سوره طور ]

و فرموده است: 

﴿ وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ (7) ﴾

﴿ و برای پروردگارت صبر کن ﴾

[ سوره مدثر ]

 برای رضای خداوند عزوجل صبر کن. و فرموده است:

﴿ وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ (127) ﴾

﴿ و صبر کن، و صبر تو جز به [توفیق] خدا نیست، و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نیرنگ می‌ورزند، دلتنگ مشو ﴾

[ سوره نحل ]

 یعنی ممکن است سرور مخلوقات در طائف باشد، سرور همه مخلوقات، قله همه بشریت، کامل‌ترین مخلوق، نزدیک‌ترین مخلوق به خدا، محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا، در طائف تکذیب شود، مورد تمسخر قرار گیرد و کتک بخورد! و بگوید: ای پروردگار من، اگر بر من خشمگین نباشی، باکی ندارم، اما عافیت تو برای من گسترده‌تر است. مسلمانان معاصر را چه شده است؟ می‌خورد، می‌نوشد، می‌خوابد، ساکن است، ماشینش جلوی در، همسرش کنارش، خانه‌اش امن و امان، در تابستان خانه خنک، در زمستان گرم. بیا به مسجد؟ والله من وقت ندارم، مهمان دارم، مرا مؤاخذه نکنید. تو چه پیش می فرستی؟ چه چیزی تقدیم کرده‌ای؟ صحابه جان‌های خود را فدا کردند، تو برای مسلمانان چه کرده‌ای؟ ارزش تو نزد خداوند به اندازه عمل صالح توست، بنابراین با صبر خود در برابر سختی‌ها، با صبر خود در برابر شهوات، با صبر خود در برابر طاعات، و با یقین خود به اینکه آخرت حق است، به اینکه بهشت حق است، به اینکه جهنم حق است، به اینکه وعده خدا حق است و به اینکه وعید او حق است، استوار باشید. و به همین دلیل خداوند متعال فرمود:».﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾.

وعده خدا وعده حقّ است:

به عنوان مثال، آیا کسی باور می‌کند که برای کسی که خونش مباح اعلام شده، صد شتر برای کسی که او را زنده یا مرده بیاورد، جایزه تعیین شده باشد؟ او در بیابان‌ها آواره است. هر کسی که او را دستگیر کند، اگر او را زنده یا مرده تحویل دهد، صد شتر می‌گیرد. قیمت یک شتر صد هزار [لیره] است. صد شتر، صد ضربدر صد هزار می‌شود ده میلیون لیره تقریباً. سُراقه به دنبال اوست. پیامبر بزرگوار به او می‌گوید: ای سُراقه! چه حالی خواهی داشت وقتی که بازوبندهای خسرو پرویز را بپوشی؟ این یعنی پیامبرﷺ سالم می‌رسد. این سخن پیامبرﷺ است. یعنی او سالم می‌رسد و در مدینه دولتی تأسیس می‌کند و با خسرو می‌جنگد و گنج‌های خسرو را می‌آورد و سُراقه آن‌ها را می‌پوشد. و این همان چیزی است که در دوران عمر اتفاق افتاد. سُراقه کجاست؟ او بازوبندهای خسرو را پوشید. [عمر] گفت: به به! یک عرب بیابان نشین از قبیلهٔ مدلج بازوبندهای خسرو را می‌پوشد؟!﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ﴾.

چه زمانی شخص متمکن تحریک می‌شود و چه زمانی توسط افراد باطل تحریک نمی‌شود؟  

گفت: پس هر کس حق صبر را ادا کند و یقین داشته باشد که وعدهٔ خدا حق است، یاوه‌گویان او را آشفته نمی‌کنند و کسانی که یقین ندارند او را به سبک‌سری نمی‌اندازند. و هرگاه صبر و یقینش یا هر دوی آن‌ها ضعیف شود، اینان او را آشفته می‌کنند و به سبک‌سری می‌اندازند و بر حسب ضعف نیروی صبر و یقینش او را به سوی خود می‌کشانند. پس هر چه صبر و یقین در او ضعیف‌تر شود، کشش آن‌ها به سویش قوی‌تر می‌شود و هر چه صبر و یقینش قوی‌تر شود، جذب کردن آن‌ها و کشیده شدن آنان به سوی او قوی‌تر می‌شود. آیا بازی طناب‌کشی را می‌شناسید؟ کسی که قوی است، دیگران را به سوی خود می‌کشد، اما اگر ضعیف باشد، دیگران او را می‌کشند. و تو این را یک معیار دقیق قرار بده. در هر جایی که هستی، آیا می‌توانی آن‌ها را به سوی خود بکشی یا آن‌ها تو را به سوی خود می‌کشند؟ یک نصیحت: اگر در مجلسی بودی و نتوانستی آن‌ها را به سوی خود بکشی، با آن‌ها ننشین، اما اگر آن‌ها توانستند تو را به سوی خود بکشند، از آن‌ها دور شو.

تعريف تمكُّن:

آن‌ها گفتند: «تمکن» یعنی توانایی تصرف در انجام دادن و انجام ندادن کارها؛ یعنی تو آزادی، می‌توانی بر اساس ایمانت عمل کنی، و می‌توانی با صدای بلند بگویی: نه. همسرش ظاهراً زیبا بود و به او فشار می‌آورد، فلان و فلان چیز را می‌خواهم. گفت: ای فلانی، در بهشت حوریانی هستند که اگر یکی از آن‌ها بر زمین نظر کند، نور چهره‌اش بر نور خورشید و ماه غلبه می‌کند، پس قربانی کردن تو برای آن‌ها آسان‌تر از قربانی کردن آن‌ها برای توست.
ای پسرم! یا به محمد کفر بورز یا من غذا نمی‌خورم تا بمیرم. سعد، سرورمان، پایبند بود. گفت: مادر جان، اگر صد جان داشته باشی و یکی یکی خارج شود، من به محمد کفر نمی‌ورزم، پس اگر خواستی بخور و اگر خواستی نخور. اسلام اکنون به یک مسلمان قوی، یک مسلمان پایبند، یک مسلمان قانونمند در دین خدا نیاز دارد، مسلمانی که در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای باک ندارد، مسلمانی که دنبال راه‌حل‌های نصفه و نیمه نیست، دنبال فتوای ضعیفی نیست که به آن آویزان شود، دنبال روزنه‌ای نیست که از آن عبور کند. سخن پیامبرﷺ: ای عمو، به خدا سوگند، اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، تا این کار را ترک کنم، آن را ترک نمی‌کنم، تا خدا آن را آشکار کند یا من در این راه هلاک شوم.
 

گفته ها درباره تمکن:

گفت: «پایبندی» بالاتر از اطمینان است، زیرا اطمینان با نوعی کشمکش همراه است، پس قلب به چیزی که آن را آرام می‌کند، آرامش می‌یابد، و ممکن است در آن متمکن شود و ممکن است متمکن نشود، به حق قانع است، پس تو مطمئنی که حق، حق است، اما گاهی نفست بر تو غلبه می‌کند، اما متمکن بالاتر از مطمئن است. گفتند: «تمکن» نهایت استقرار است، و از مکان گرفته شده، تمکن از مکان، گویی جایگاهش مکانی برای قلبش شده است. مثالی بزنم؛ وقتی کوچک بودیم، اتوبوس‌های برقی بود، و خطوطی بود که سربالایی بود، یعنی خط در جای بلندی بود، پس این اتوبوس بالا می‌رفت، اگر کسی سوار دوچرخه بود، خوشش می‌آمد که اتوبوس را بگیرد و استراحت کند، او را می‌کشید. به آن آویزان شد و او را کشید، اما کسی که موتور محرکه خودکار دارد، با نیروی ذاتی خود و نه با آویزان شدن به دیگری، با سرعت به سمت بالا حرکت می‌کند.

فرق بين حال ومقام:

عرفاء گفته اند: این است تفاوت حال و مقام، یعنی خدای نکرده تو انسانی مقصّر باشی، در مجلس علمی بنشینی و بدرخشی، بگویی: والله خیلی خوشحال شدیم، خیلی راحت شدیم، تجلی‌ای رخ داد، این حال، حالِ تو نیست، این حالِ مجلس است، از آن تأثیر پذیرفتی، حالِ این جماعت است، حالِ متکلم است، این سخن روشن است، اما انسان ضعیف اگر در مجلس علمی بنشیند، با مؤمنی با خدا دیدار کند، احساس راحتی می‌کند، این راحتی از خودش نیست، این راحتی از کسی است که با او نشسته و با او ارتباط برقرار کرده است، و این معنای سخن سرورمان حنظله است:

(( عَنْ حَنْظَلَةَ الْأُسَيِّدِيِّ قَالَ-وَكَانَ مِنْ كُتَّابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ-: ((لَقِيَنِي أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ: كَيْفَ أَنْتَ يَا حَنْظَلَةُ؟ قَالَ: قُلْتُ: نَافَقَ حَنْظَلَةُ، قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ مَا تَقُولُ؟! قَالَ: قُلْتُ: نَكُونُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُذَكِّرُنَا بِالنَّارِ وَالْجَنَّةِ حَتَّى كَأَنَّا رَأْيُ عَيْنٍ، فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَافَسْنَا الأَزْوَاجَ وَالأَوْلادَ وَالضَّيْعَاتِ فَنَسِينَا كَثِيرًا، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: فَوَ اللَّهِ إِنَّا لَنَلْقَى مِثْلَ هَذَا، فَانْطَلَقْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ حَتَّى دَخَلْنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قُلْتُ: نَافَقَ حَنْظَلَةُ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: وَمَا ذَاكَ؟ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! نَكُونُ عِنْدَكَ تُذَكِّرُنَا بِالنَّارِ وَالْجَنَّةِ حَتَّى كَأَنَّا رَأْيُ عَيْنٍ، فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِكَ عَافَسْنَا الأَزْوَاجَ وَالأَوْلادَ وَالضَّيْعَاتِ نَسِينَا كَثِيرًا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنْ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى مَا تَكُونُونَ عِنْدِي وَفِي الذِّكْرِ، لَصَافَحَتْكُمْ الْمَلائِكَةُ عَلَى فُرُشِكُمْ وَفِي طُرُقِكُمْ، وَلَكِنْ يَا حَنْظَلَةُ سَاعَةً وَسَاعَةً ثَلاثَ مَرَّاتٍ)) ))

(( از حنظله اسیدی روایت است - و او از نویسندگان رسول خدا صلی الله علیه و سلم بود -: ((ابوبکر مرا ملاقات کرد و گفت: ای حنظله، حالت چطور است؟ گفت: گفتم: حنظله منافق شد. گفت: سبحان الله، چه می‌گویی؟! گفت: گفتم: ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم هستیم، او ما را به آتش و بهشت یادآوری می‌کند، تا آنجا که انگار با چشم خود می‌بینیم، اما وقتی از نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم بیرون می‌رویم، با همسران و فرزندان و املاک درگیر می‌شویم و بسیاری چیزها را فراموش می‌کنیم. ابوبکر گفت: به خدا سوگند، ما هم اینطور می‌شویم. پس من و ابوبکر رفتیم تا اینکه بر رسول خدا صلی الله علیه و سلم وارد شدیم، گفتم: ای رسول خدا، حنظله منافق شد! رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: چرا؟ گفتم: ای رسول خدا! ما نزد شما هستیم، شما ما را به آتش و بهشت یادآوری می‌کنید، تا آنجا که انگار با چشم خود می‌بینیم، اما وقتی از نزد شما بیرون می‌رویم، با همسران و فرزندان و املاک درگیر می‌شویم و بسیاری چیزها را فراموش می‌کنیم. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: قسم به کسی که جانم در دست اوست، اگر بر همان حالی که نزد من هستید و در ذکر [خدا] هستید، دوام بیاورید، ملائکه در بسترهای تان و در راه‌هایتان با شما دست می‌دهند، ولی ای حنظله، ساعتی و ساعتی (سه بار تکرار کرد ))

[ صحيح مسلم ]

با رسول خدا در بالاترین درجه از درخشش است، به خانه می‌آید و حالش بسیار عادی می‌شود، مانند مردم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: ((اما ما گروه پیامبران، چشمانمان می‌خوابد ولی دلمان نمی‌خوابد))، ارتباط دائم. ((ولی ای حنظله، ساعتی و ساعتی، اگر بر همان حالی که نزد من هستید باقی بمانید، ملائکه با شما دست می‌دهند و در خانه‌هایتان به زیارت شما می‌آیند)). پس حال از کسی به تو می‌رسد که با او همراه هستی، از مجلس علم، از برادر بزرگواری که ایمانش قوی‌تر از ایمان توست، از انسانی مومن و مرتبط با خدای عز و جل، پس این حال از تو نیست، همانطور که وقتی یک دوچرخه‌سوار به یک اتوبوس می‌چسبد، اتوبوس او را می‌کشد، این سرعت، سرعت دوچرخه‌سوار نیست، این سرعت اتوبوس است، چون به آن آویزان شده‌ای، تو را می‌کشد، اما وقتی وسیله‌ای داری که موتورِ خودگردان دارد، وقتی در هر مکانی به خدا مرتبط باشی، این می‌شود مقام، مقام ثابت است، مقام ملک توست، اما حال، ملک تو نیست، حال، ملک کسی است که با او می‌نشینی، حال، ملک مجلس است، ملک کسانی است که در مسجد هستند، اما اگر از اینها جدا شوی، به افسردگی، و به دل تنگی، و به دلزدگی، و به بی‌حوصلگی برمی‌گردی، پس حال، عارضی است، و حال، عاریتی است، و حال، حالِ تو نیست، اما مقام، چیزِ ثابت است، پس گفتند: تمکن، نهایتِ استقرار است، و از مکان گرفته شده، گویا که مقامش مکانی برای قلبش شده، یعنی قلبش در حق ساکن شده، و آن را منزل و قرارگاه خود قرار داده، و به آن پناهنده شده، همانطور که خداوند عز و جل فرموده است:

﴿ وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (78)  ﴾

﴿ در راه خدا چنان که شایسته است جهاد کنید. او شما را برگزیده و در دین بر شما سخت نگرفته است. از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید. خدا شما را پیش از این و در این [قرآن‌] مسلمان نامیده است، تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. پس نماز را برپا دارید و زکات بدهید و به خدا تمسک جویید. او سرپرست شماست؛ چه نیکو سرپرستی و چه نیکو یاوری!  ﴾

[ سوره حج ]

و فرموده است:

﴿ وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (101) ﴾

﴿ چگونه کفر می‌ورزید حال آنکه آیات خدا بر شما خوانده می‌شود و پیامبر او در میان شماست؟ و هر کس به خدا تمسک جوید، به راهی راست هدایت شده است.  ﴾

[ سوره آل عمران ]

و فرموده است:

﴿ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا (146)  ﴾

﴿ مگر کسانی که توبه کردند و [اعمال خود را] اصلاح نمودند و به خدا تمسک جستند و دین خود را برای خدا خالص کردند، که آنان با مؤمنانند و خداوند به زودی به مؤمنان پاداشی بزرگ خواهد داد.  ﴾

[ سوره آل عمران ]

فرموده است: 

﴿ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103)  ﴾

﴿ و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دل‌هایتان الفت انداخت، آنگاه به نعمت او برادران هم شدید و بر لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید. این‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌سازد، باشد که هدایت شوید.  ﴾

[ سوره آل عمران ]

پس اساس تمکن، پایبندی و پایداری است.

چنگ زدن به ریسمان الله:

قبلا در یک سخنرانی اشاره کردم که انسان در مسیر خود دو خطر دارد: خطر گم کردن راه، وارد شدن به یک راه فرعی و گم کردن هدف اصلی. درمان این مشکل، چنگ زدن به ریسمان خدا، یعنی قرآن و سنت است. چنگ زدن به ریسمان خدا به معنای حفظ روش و راه است، اما چنگ زدن به خدا به این معناست که خداوند با حفظ خود از شما محافظت کند.
شخصی که سوار بر وسیله نقلیه ای در جاده است، در معرض این است که از مسیر اصلی منحرف شود و هدف خود را گم کند، یا در معرض این است که وسیله نقلیه دیگری به او برخورد کند. بنابراین، او به خدا پناه می برد تا از هلاکت نجات یابد، و به ریسمان خدا چنگ می زند تا از گمراهی نجات یابد. اگر به ریسمان خدا چنگ بزنید، از گمراهی نجات می یابید، و اگر به خدا پناه ببرید، از هلاکت نجات می یابید.
به همین دلیل، علما گفته اند: چنگ زدن به خدا دو نوع است: توسل توکل، استعانت، تفویض، پناهندگی، تسلیم نفس و تسلیم به او. و دوم: چنگ زدن به وحی او، و آن داوری کردن به وحی او بدون در نظر گرفتن نظرات، معیارها، معقولات، ذوق ها، مکاشفات و احساسات انسان ها است. هر کس چنین نباشد، از این اعتصام جدا شده است. به خدا پناه ببر تا هلاک نشوی، و به شریعت او چنگ بزن تا گمراه نشوی.

پیش نیاز تمکن سختی و امتحان است:

هنگامی که از امام شافعی پرسیدند: آیا از خدا بخواهیم که به ما تمکن دهد یا ما را مبتلا کند؟ فرمود: قبل از اینکه مبتلا شوی، تمکن نخواهی یافت. قبل از اینکه مبتلا شوی، پایبند نخواهی شد. روایت شده است که شاعری شعر می سرود، سپس همسرش که محبوب وی بود، فوت کرد. برخی در این باره گفتند: اکنون شاعر شد. او وارد یک تجربه عاطفی عمیق شد، بنابراین سخنانش بیانگر احساسی صادقانه بود. بنابراین، تمکن با سختی ها و امتحاناتی همراه است. اگر در امتحان موفق شود، متمکن می شود.
 من این مثال را زیاد می زنم. در موزه استانبول قطعه الماسی دیدم. شنیدم که قیمتش صد و پنجاه میلیون دلار است، به اندازه یک تخم مرغ. این اندازه بسیار نادر است. گفتم: الماس اساساً زغال سنگ است. اگر یک تکه زغال سنگ به اندازه این الماس بیاورید، قیمتش چقدر است؟ یک لیره یا کمتر، نصف لیره سوریه. اما قیمت الماس صد و پنجاه میلیون دلار است. الماس اساساً زغال سنگ است، اما فشار زیادی به آن وارد شده است. این فشار آن را به الماس تبدیل کرده است. من به این مثال خوشبین هستم. یعنی اگر برادری تحت فشار شدید قرار گیرد، به الماس تبدیل می شود. قبلاً نیم لیره می ارزید، اما اکنون صد و پنجاه میلیون دلار می ارزد. فشار باعث ایجاد تجربه می شود، فشار باعث ایجاد احساس برتری می شود، فشار باعث ایجاد این احساس می شود که این دین حق است و من نزد خدا پسندیده هستم.

پایبندی نیازمند نیت درست و راه باز است:

نکته دقیقی اینجا وجود دارد، گفت: پایبندی آن است که نیت درست برای حرکت و بزرگی راهی که به او آرامش دهد با هم برایش فراهم شود، یعنی من هدف و راهی می‌خواهم، پس اگر انسان خدا را نشناسد، هدفش درست نمی‌شود، گم می‌شود، سرگردان می‌شود، انسان بدون هدف، یعنی سرگردان، شاعر می‌گوید:

آمدم، نمی‌دانم از کجا، ولی آمدم،

دیدم، در برابر خود راهی دیدم و رفتم.

چگونه آمدم؟ چگونه راهم را دیدم؟

نمی‌دانم، و چرا نمی‌دانم، نمی‌دانم.

 

[ ایلیا ابو ماضی ]

* * *

شعر بسیار بلندی است، عنوانش:

نمی‌دانم، و چرا نمی‌دانم که نمی‌دانم.

[  ایلیا ابو ماضی ]

* * *

سرگردانی، مردم را می‌بینی ساعتی شهوت‌ها آن‌ها را می‌گیرد، ساعتی هدایا آن‌ها را می‌گیرد، ساعتی سفرها آن‌ها را می‌گیرد، ساعتی فخرفروشی آن‌ها را می‌گیرد، سپس مرگ ناگهان به سراغشان می‌آید و خداوند عملشان را باطل می‌کند، اما مؤمن هدفش روشن است. پس تمکن نیاز به صحت نیت دارد، باید هدفت واضح و صحیح باشد، و وسعت راهی که تو را به این هدف برساند، خداوند متعال فرموده است:

﴿ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (48)  ﴾

 ﴿ و این کتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که تصدیق‌کننده کتاب‌های پیشین و حاکم بر آن‌هاست؛ پس بر اساس آنچه خدا نازل کرده، در میان آن‌ها حکم کن، و از هوس‌هایشان، در برابر حقی که به سوی تو آمده، پیروی مکن. برای هر یک از شما شریعت و راهی روشن قرار دادیم، و اگر خدا می‌خواست، همه شما را یک امت قرار می‌داد، ولی [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرید. بازگشت همه شما به سوی خداست، آنگاه شما را از آنچه در آن اختلاف می‌کردید، آگاه می‌سازد (48)  ﴾ 
شریعت بزرگ است، و برای این شریعت، روشی وجود دارد.
گفت

(( : با نیت درست، راه رفتن درست می‌شود، و با علم درست، نشانه‌های راه برای او آشکار می‌شود، اکنون با وسعت راه رفتن، راه رفتن برای او آسان می‌شود، همیشه شرافت مؤمن، شب زنده‌داری اوست، و عزتش بی‌نیازی از مردم، پس هر چه نیتت شریف‌تر باشد، تو با این نیت، شریف‌تر می‌شوی، بگو چه چیزی برایت مهم است، تا بگویم که هستی؟ از زید بن ثابت از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم روایت شده که فرموده است))

((  من كانت الدُّنيا همَّه، فرَّق اللهُ عليه أمرَه، وجعل فقرَه بين عينَيْه، ولم يأْتِه من الدُّنيا إلَّا ما كُتِب له، ومن كانت الآخرةُ نيَّتَه، جمع اللهُ له أمرَه، وجعل غناه في قلبِه، وأتته الدُّنيا وهي راغمةٌ. هر کس دنیا همتش باشد، خداوند کارش را پراکنده می‌کند، و فقرش را پیش چشمانش قرار می‌دهد، و از دنیا جز آنچه برایش نوشته شده، به او نمی‌رسد، و هر کس آخرت نیتش باشد، خداوند کارش را برایش جمع می‌کند، و بی‌نیازی‌اش را در قلبش قرار می‌دهد، و دنیا با خواری به سوی او می‌آید. ))

[ السلسلة الصحيحة :  خلاصه حكم محدث : إسنادش خوب و راویانش مورد اعتماد ]


مشكل اهل دنيا:

یکی از برادران ما که در خیابان برنیه ساکن است، به من گفت: شخصی یک بلاطه یعنی دو واحد مجاور، این اصطلاحی است در بین تاجران ساختمان، در طبقه دوازدهم خرید، و هر دو خانه آماده بودند. اما نمای این دو خانه مورد پسندش نبود، پس کاشی‌ها را کند، سرامیک‌ها را شکست، پنجره‌ها را بیرون آورد و خانه را به حالت اسکلت برگرداند. او سلیقه بسیار خوبی در نماکاری داشت. کاشی‌های فوق‌العاده، سرامیک‌های گران‌قیمت و نجاری شگفت‌انگیزی گذاشت. به من گفت: به خدا قسم دو سال تمام طول کشید تا نمای این دو خانه را تکمیل کند. گفت: کار به جایی رسید که یک میز از مرمر شفاف (که گران‌ترین نوع مرمر است) ثابت درست کرد و زیر آن نورپردازی کرد. ساختمان آسانسور نداشت. دو سال، دوازده طبقه بالا و پایین می‌رفت. سپس ناگهان سه روز بعد از اتمام نمای دو خانه فوت کرد. راه بن بست است. این حوادث زیاد تکرار می‌شوند. تصور می‌کند که این چیز او را خوشحال می‌کند، سپس بعد از فوت، ناگهان متوجه می‌شود که او را خوشحال نکرده است. مشکل اهل دنیا این است که هر وقت به چیزی از آن می‌رسند، چیز زیباتری ظاهر می‌شود، پس این (چیزی که به آن رسیده‌اند) در چشمشان بی ارزش می‌شود. فکر می‌کنی که کار بسیار زیبایی انجام داده‌ای، بعد از یک سال چیزهای زیباتری می‌آیند، پس کسی که هدفش فقط دنیا باشد، این (چیزی که دارد) در چشمش بی ارزش می‌شود. اما مؤمن از دنیا برای آخرتش کمک می‌گیرد، پس هر چیزی از آن او را راضی می‌کند. گفت: یکی از صحابه وارد اتاق سرورمان ابوعبیده جراح شد، اینطور خواندم، یک دیگ آب دید که با یک قرص نان پوشیده شده بود، و یک شمشیر آویزان، و پوستی که روی آن می‌نشست. پس گفته شد: ای امین این امت، این چیست؟ گفت: این برای دنیاست و برای دنیا زیاد است، آیا ما را به خوابگاه نمی‌رساند؟ 
یعنی آیا برایت پیش نیامده که به خاطر خانه‌ای که حدود پنجاه میلیون قیمت دارد تسلیت گفته باشی، و این کسی که یک روز پیش دفن شد، همان کسی است که این خانه را ساخته، و خانه را تزیین کرده، و خانه را فرش کرده، و به این خانه رسیدگی کرده است، الان کجاست؟ این بزرگترین پند است. گذاشت و رفت.
پس اگر بنده به تنهایی در طلب پروردگارش توفیق یابد، مطلوبش معین می‌شود، پس اگر تلاشش را در طلب آن به کار گیرد، درخواستش درست می‌شود. مؤمن راستگو قصدش خداوند عز و جل است، پس به همین دلیل هر چیزی که او را به خدا نزدیک کند انجام می‌دهد، و هر چیزی که او را از خدا دور کند از آن دوری می‌کند.

بندگی کامل این است که در نیت، مقصود و روش با پیامبر ﷺ  موافق باشی:

گفت: بندگی کامل این است که با رسول خدا صلی الله علیه وسلم در هدف، مقصود و روشش موافق باشی. هدف او فقط الله است و قصدش اجرای دستورات او درباره خودش و درباره مخلوقاتش است و راهش پیروی از وحی است. این بالاترین درجه عبودیت است که هدف، مقصود و روش تو همان باشد که پیامبرﷺ  انجام داد، همان هدف، مقصود و روش پیامبرﷺ. 
گفت: بهترین مردم کسی است که در هدف و روش با پیامبرﷺ موافق باشد و دورترین مردم از خدا و رسولش کسی است که در هدف و روش با او مخالف باشد.
این نکته دقیقی است. شما الان در دمشق هستید و هدفتان حمص است. راه از کجا است؟ از درعا نیست، راه از نبک است. باید هدف روشن باشد و راهی را بپیمایید که شما را به این هدف برساند. راه رسیدن به این هدف، پیروی از سنت است. هدف، الله است. پیامبرﷺ چگونه به الله رسید؟ شما هم باید همان راهی را بپیمایید که پیامبرﷺ پیمود.

اساس تمكن:

اساس تمکن، وضوح و هدف درست و وجود راهی است که به آن منتهی شود. راهی که به آن منتهی می‌شود، شریعت است و هدف را از راز وجودت و غایت وجودت می‌شناسی. پس هر کس که مرادش الله و سرای آخرت باشد، در مقصود با پیامبرﷺ موافق است. پس اگر الله را به گونه‌ای عبادت کند که او دستور داده است (الله عز وجل فقط به همان گونه‌ای عبادت می‌شود که دستور داده است)، بسیاری از مسلمانان هستند که الله را بر اساس امیال خود عبادت می‌کنند، نه بر اساس آنچه الله عز وجل به آنها دستور داده است. به همین دلیل بدعت می‌گذارند.

(( عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ فِي خُطْبَتِهِ: يَحْمَدُ اللَّهَ وَيُثْنِي عَلَيْهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ يَقُولُ: مَنْ يَهْدِهِ اللَّهُ فَلا مُضِلَّ لَهُ، وَمَنْ يُضْلِلْهُ فَلا هَادِيَ لَهُ، إِنَّ أَصْدَقَ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ، وَأَحْسَنَ الْهَدْيِ هَدْيُ مُحَمَّدٍ، وَشَرُّ الأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَكُلُّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ، وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ، وَكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النَّارِ، ثُمَّ يَقُولُ: بُعِثْتُ أَنَا وَالسَّاعَةُ كَهَاتَيْنِ، وَكَانَ إِذَا ذَكَرَ السَّاعَةَ احْمَرَّتْ وَجْنَتَاهُ، وَعَلا صَوْتُهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ كَأَنَّهُ نَذِيرُ جَيْشٍ، يَقُولُ: صَبَّحَكُمْ مَسَّاكُمْ، ثُمَّ قَالَ: مَنْ تَرَكَ مَالا فَلأَهْلِهِ، وَمَنْ تَرَكَ دَيْنًا أَوْ ضَيَاعًا فَإِلَيَّ أَوْ عَلَيَّ، وَأَنَا أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ. ))

(( جابر بن عبدالله می گوید: رسول الله (صلی الله علیه وسلم) در خطبه خود می‌گفت: خدا را حمد و ثنا می‌گوید به آنگونه که شایسته اوست، سپس می‌گوید: هر کس را خدا هدایت کند، گمراه کننده‌ای برای او نیست و هر کس را گمراه کند، هدایت کننده‌ای برای او نیست. راست‌ترین سخن، کتاب خداست و بهترین راه، راه محمد است و بدترین امور، بدعت‌ها هستند و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش است.» سپس می‌گفت: «من و قیامت مانند این دو (انگشت) برانگیخته شده‌ایم.» و هرگاه از قیامت یاد می‌کرد، گونه‌هایش سرخ می‌شد، صدایش بلند می‌شد و خشمش شدید می‌شد، انگار که بیم دهنده لشکری است که می‌گوید: «صبح به شما رسید یا شب.» سپس گفت: «هر کس مالی بر جای بگذارد، برای خانواده‌اش است و هر کس بدهی یا ضعفی بر جای بگذارد، به سوی من یا بر عهده من است و من به مؤمنان سزاوارترم ))

[ صحيح الجامع ]

پس باید هدف را مشخص کرد و این هدف باید روشن باشد و باید به دنبال راهی گشت که به آن برساند. این شما را به جایگاهی می‌رساند که نامش توانمندی است، یعنی شما در امان هستید، شما در دژی مستحکم هستید، کسی شما را سبک نشمارد.

اسباب تمكن:

یکی از لازمه های تمکن این است که موانعی را که شما را از این هدف دور می‌کنند، از بین ببرید. بنابراین، هر رابطه‌ای که با دیگران دارید و شما را از خداوند متعال باز می‌دارد، باید از آن خارج شوید. با کسی که حالش شما را به سوی خدا برنمی‌انگیزد و گفتارش شما را به خدا راهنمایی نمی‌کند، همنشینی نکنید. به همین دلیل، مسئله همنشینی بسیار مهم است. خداوند متعال فرموده است:

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (119) ﴾

﴿  ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید. ﴾

[ توبه: 119 ]

می فرماید: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾ گویا آیه می‌گوید: از خدا پروا کنید، اما شما نمی‌توانید این تقوا را داشته باشید مگر اینکه در یک محیط مؤمنانه باشید. پس تا جایی که می‌توانید، روابط، تفریحات و جلسات خود را با مؤمنان قرار دهید. از ابوسعید [خدری] روایت است که شنید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: 

(( لا تُصَاحِبْ إِلا مُؤْمِنًا، وَلا يَأْكُلْ طَعَامَكَ إِلا تَقِيٌّ ))

(( جز با مؤمن همنشینی مکن و جز پرهیزگار طعام تو را نخورد. ))

[ ابن حبان در صحیح خود آن را آورده است.  ]

این محیط پاک به شما کمک می‌کند تا مانند آنها باشید. انسان یک ویژگی اساسی به نام حسادت دارد که نام مناسب‌تری است. اگر با مؤمنان بنشینید، با انگیزه حسادت آرزو می‌کنید که مانند آنها باشید. پس آنها شما را به سوی خدا می‌کشانند. اگر با اهل دنیا بنشینید، آرزو می‌کنید که مانند آنها باشید، پس آنها شما را به سوی دنیا می‌کشانند. بنابراین، به من بگو با چه کسی همنشینی می‌کنی تا بگویم که هستی؟ 

﴿ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ (13) ﴾

﴿  ای کسانی که ایمان آورده‌اید، قومی را که خدا بر آنان خشم گرفته است، به دوستی مگیرید. آنان از آخرت نومید شده‌اند، همان گونه که کافران از [زنده شدن] خفتگان در گور نومیدند ﴾

[ سوره ممتحه ]

انسان پایبند و متمکن در دژی محکم و پناهی استوار است:

برادران گرامی؛ این مقام، مقام تمکن است که از این آیه استنباط شده است: ﴿وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ﴾ شخص توانمند در پناهگاه امن و دژ استوار است و با خدا پیمان بسته است که در خوشی و ناخوشی و در روی آوردن و روی گرداندن دنیا به سوی او حرکت کند. شخص توانمند به هیچ کس اجازه نمی‌دهد که مسیرش را تغییر دهد یا او را از راهش منحرف کند. در مقابل این شخص توانمند، شخص سست ایمانی قرار دارد که هدفش مشخص نیست و راه رسیدن به هدفی را که برایش ترسیم شده است، نیافته است.
از خداوند سبحان و تعالی می‌خواهم که در درس دیگری به بررسی مقام دیگری از منازل «مدارج السالکین» در منازل «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم» بپردازیم. 

دانلود متن

نص الدعاة

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر