حالت سیاه
02-05-2024
Logo
تربيت اسلامی - تربيت فرزندان در اسلام 2008- درس (36-17) : حكمت تربيت پسران.
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

خداوند جهانیان را سپاس می‌گوییم و بر سیدنا محمد راستین وعده‌ی امانت‌دار درود می‌فرستیم. بار خداوندا ما را از تاریکی‌های جهل و گمان به سوی نور شناخت و دانش و از لجنزار شهوت‌ها به سوی باغ‌های بهشت تقرب بیرون ببر.
با درس هفدهم از دروس تربیت فرزندان در اسلام و با موضوع تربیت روانی در خدمت شما هستیم.

کسی که با خدا ارتباط برقرار کند در قلب او نوری انداخته می شود که با آن حق را حق و باطل را باطل می‌بیند:

پیش از هر چیزی: این حکمتی است که خداوند تنها به مؤمن وعده داده است، در این آیه که می‌فرماید:

﴿ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً ﴾ .
﴿ و به هر كس حكمت داده شود، به يقين‏، خيرى فراوان داده شده است ﴾

(سوره‌ی بقره، آیه 269) .

image
چرا که وقتی انسان با خداوند بزرگ ارتباط برقرار کند خداوند حکمت را به او لطف می‌نماید. حکمت داده می‌شود و گرفته نمی‌شود. شاید باهوش ترین فرد باشید اما حماقتی از شما سر بزند که حد نداشته باشد زیرا حکمت به شما داده نشده است. پس مؤمن با ارتباطش با خدا نوری در دلش ایجاد می‌شود که حق را حق و باطل را باطل می‌بیند و خیر را خیر و شر را شر می‌بیند. یک مثال ساده:
داستانی شنیدم، شخصی با زنی ازدواج کرد. پس از پنج ماه این زن در حال وضع حمل بود. بی تردید این نوزاد از آن مرد نبود. می‌توانست او را طلاق دهد. همه هم از او حمایت می‌کردند و شریعت هم جانب او را داشت و خانواده‌‌ی دختر هم با او بودند. اما خداوند حکمت را به او الهام نمود. از خداوند خواست که وی را به توبه‌ی نصوح وادارد و خودش این نوزاد را برداشت و زیر بال عبایش گرفت و در مقابل مسجد جامع ورد در بازار ساروجه ایستاد تا آن‌که امام قصد نماز فرض نمود. وارد شد و او را در گوشه‌ای از مسجد نهاد و خود به صف نمازگزاران ایستاد. پس از پایان نماز این نوزاد شروع به گریه نمود. نمازگزاران پیرامون او گرد آمدند. او دیرتر از همه رفت تا همگان دور نوزاد گذاشته شده در مسجد جمع شوند. نزدیک رفت و گفت چه خبر است؟ گفتند: بیا ببین، یک نوزاد! گفت: من سرپرستی‌اش را به عهده می‌گیرم، او را به من بدهید. او را برداشت و به مادرش بازگرداند و آن زن به دست این مرد توبه نصوح به جا آورد.
ابتدای داستان این بود: بقالی همسایه‌ی امام مسجدی بود. پیامبر علیه الصلاة والسلام را در خواب صادقی دید. به او گفت (به خطیب مسجد): به همسایه‌ات فلانی بگو او در بهشت همراه من است. وی خشنودی خداوند را کسب نمود و زن را از انحراف نجات داد و پسرش را نزد خود پرورش داد.

 

خوشبخت‌ترین انسان کسی است که حکیم و دانا باشد:

برادران گرامی، باور کنید به گزاف نمی‌گویم وقتی با خداوند بزرگ ارتباط دارید و نمازهایتان را با یقین و درست می‌خوانید خداوند در دل شما نوری می‌اندازد که با آن نور حقیقت را حقیقت، باطل را باطل، خیر را خیر، شر را شر، زیبایی را زیبا و زشتی را زشتی می‌بینید.
بنابراین با حکمت شما با داشتن همسری درجه پنج هم خوشبخت هستید اما بدون حکمت با بهترین همسر هم بدبخت می‌شوید. با داشتن حکمت فرزندانتان را نیکوکار و بدون حکمت آنان را عاق تربیت می‌نمایید. شما با حکمت با درآمد اندک زندگی می‌کنید و بدون حکمت درآمد نامحدود هم را هم تباه می‌سازید.
باور کنید سخن به گزاف نمی‌گویم اگر خداوند بخواهد شما حکمت داشته باشید در خانه‌ی خود خوشبخت ترین شخص خواهید بود و با همسر و فرزندان و در کار و سلامتی و روابط خود و در سفر و در حضر خوشبخت ترین انسان خواهید بود.

﴿ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً ﴾ .
﴿ و به هر كس حكمت داده شود، به يقين‏، خيرى فراوان داده شده است ﴾

(سوره‌ی بقره، آیه 269) .

این حکمت از ارتباط با خداوند عز وجل حاصل می‌شود.

بزرگ‌ترین تصمیم حکیمانه در تربیت فرزندان از انتخاب مادرشان آغاز می شود:

imageبنابراین ما در تربیت روانی فرزندان به عنوان پدر به شدت نیازمند حکمت هستیم و بنابراین بزرگترین تصمیم حکیمانه در تربیت فرزندان به خدا سوگند که هرگز جهان آن را نشناخته است، از پیش از تولد کودک و با انتخاب مادر آغاز می‌شود. پیامبر علیه الصلاة والسلام می‌فرماید:

(( خذ ذات الدين والخلق تربت يمينك ))
((خوش اخلاق و دین دار را برگزین که خوشبخت می‌شوی)).

[ابويعلى و ابن حبان از ابوسعيد خدری ] .

این زن مادر فرزندان شما است و آنان را تربیت خواهد نمود. آنان را بر اساس راستی، امانت داری و پاکدامنی تربیت خواهد نمود.
پیش‌تر گفتیم که کودکی تخم مرغی را دزدید و نزد مادرش آورد. مادر او را بوسید و او را تحسین کرد. سپس این کودک بیشتر و بیشتر انحراف پیدا کرد تا به اعدام کشیده شد. او پیش از اعدام خواست مادرش را ببیند و مادرش را آوردند و گفت: مادرم، زبانت را بیرون بیاور تا ببوسم. وقتی مادر زبانش را در آورد او آن را برید و گفت: اگر این زبان جنایات مرا تأیید و تشویق نمی‌کرد هرگز جانم را از دست نمی‌دادم.
آیا مادر فرزندانتان را خوب انتخاب نموده‌اید؟ اکنون پدیده‌ی عجیبی وجود دارد. جوان فقط به دنبال زیبایی است و ويژگی‌هایی را مد نظر دارد که فقط در پنج درصد دختران یافت می‌شود. می‌خواهد برای لذت و کام جویی ازدواج کند. فراموش می‌کند که این دختر که با او ازدواج می‌کند مادر فرزندانش خواهد بود. او آنان را تربیت خواهد نمود. آنان را راستگویی، امانت داری، پاکدامنی و پایبندی خواهد آموخت.
من خطاب به مادران می‌گویم: بالاترین مدرکی که به فرزندانتان می‌دهید و بالاتر از دکترا مدرکی است که مادر با پرورش آنان بر اساس فضیلت و پایبندی به فرزندان می‌دهد و آنان را وارد جامعه می‌نماید.

بندهای تربیت روانی:

1 ـ گزینش خوب مادر:

بنابراین برای تربیت خوب فرزندان باید همسرتان با شما همکاری کند. به خدا سوگند بسیار پدرانی هستند که می‌سازند و همسرشان ویران می‌کند. پسرم برخیز و نماز بخوان. خسته است رهایش کن. هر وقت فرزندش راهنمایی می‌کند همسر می‌آید و آن را بی‌نتیجه می‌سازد. زیرا شوهر در انتخاب وی دقت نکرده است. اما مادر مؤمن و پاکدامن، این گونه نیست. به جوانان می‌گویم:

(( خذ ذات الدين والخلق تربت يمينك )) .
((خوش اخلاق و دین دار را برگزین که خوشبخت می‌شوی)).

[ابويعلى و ابن حبان از ابوسعيد خدری] .

او مادر فرزندانتان است. با آنان زندگی می‌کند، پرورششان می‌دهد و برای موفقیت در تربیت آنان باید با همسرتان همکاری کنید و به خاطر دین داری و حرص در اطاعت پروردگار و پرورش فرزندانش او را با خود شریک کنید.
بنابراین تقریبا اولین بند از تربیت روانی حسن انتخاب مادر است.

2 ـ پیش از رسیدن کودک به تکلیف او را مؤاخذه نکنید:

نکته‌ای دیگر: ما اصلی داریم به نام عدم حسابرسی پیش از تکلیف. پدران بسیاری از فرزندان خود حرکاتی می‌بینند که آنان را خشمگین می‌کند و بنابراین آنان را کتک می‌زنند.. از خودتان بپرسید، خودتان را مؤاخذه کنید. آیا یک بار هم به فرزندتان گفته اید که از این کار خوشتان نمی‌آید؟ به او نگفته اید. او بی گناه است. کودک نمی‌داند. او را کتک نزنید و سرزنش نکنید و دشنام ندهید و در مقابل برادرانش تحقیر ننمایید. فرزندم امسال نزد من پنج فرصت داری تنها یک فرصت استفاده شده است. شما آرام و راحت هستید و او توجه می‌کند. بار دیگر اشتباه می‌کند. ببین فرزندم دو فرصت شد. سه تا باقی است. زیرا گفته اند: کسی که از چوب تو اطاعت کند در حقیقت از خودت نافرمانی کرده است. با کتک زدن و ناسزاگویی خانه تبدیل به مکانی وحشت ناک می‌شود.

3 ـ دوری از خشونت در خانه:

این سخن را بشنوید بسیار تکرار می‌کنم: باید در خانه تان عید باشد. اما عیدی که در نتیجه‌ی خروج شما باشد با عیدی که با آمدنتان ایجاد می‌شود متفاوت است. به هر صورت، پدر خشن می‌زند، دشنام می‌دهد، سرزنش می‌کند و پسر بزرگ‌تر با پسر کوچک‌تر خشونت می‌ورزد و دختر بزرگتر با کوچکتر و کوچکتر با کوچکتر از خودش خشونت می‌ورزد. کوچکترین فرزند هم با گربه خشونت می‌کند. تمام خانه خشونت است. سراسر فریاد و دشنام و سر و صدا و در هم شکستن است. در این خانه شیطان است.

﴿ وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ﴾ .
﴿خانواده‌ات را به نماز دستور بده و خود بر آن پایبند باش﴾

(سوره ی‌ طه آیه: 132 ) .

برادران خانه‌هایی آرام وجود دارد که در آن روح همکاری و محبت موج می‌زند. به خدا سوگند هر وقت می‌بینم در خانه‌ی شخصی همبستگی هست و محبت فراوانی دارد به خدا سوگند این رفتار، حکمت، عقل و هوش او را بزرگ می‌دارم و باید این خانه بهشت باشد.
بنابراین به جای کتک کاری ثبت کنید. راه‌های تربیت سخت است. به صبر فراوان نیاز دارد. اما زدن و کتک کاری کار را راحت می‌کند. بیشتر پدران معتقدند که چون اشتباه کرده است باید او را بزند با زدن آرام می‌گیرد. این پدر هرگز او را ادب نکرده است بلکه برعکس او را از خود دور ساخته است. پسر از پدر جدا شده است. این نکته‌ی سوم.

4 ـ بازخواست نکردن فرزندان در مقابل دوستان و نزدیکان و یا برادران و خواهرانشان:

نکته‌ی چهارم: امیدوارم همه‌ی شما فرزندانتان را در مقابل دوستان، نزدیکان و خواهر برادرانشان بازخواست نکنید. به تنهایی مسئله را با او حل کنید. فرزندتان در تنهایی سخت ترین ملاحظات و تذکر ها را تحمل می‌کند زیرا یقین دارد که به دور از محبت است. شما او را رسوا نکرده اید بلکه نصیحت نموده اید. از روی محبت با او با تندی رفتار کرده اید. اما در مقابل خواهران، دوستان، برادرانش هرگز توصیه به تنبیه نمی‌کنم که این کار خود خوار نمودن است و پند و نصیحت نمی‌باشد.

انسان باید به فرزندش بیاموزد نه او را تنبیه کند زیرا معلم از تنبیه کننده بهتر است:

image
برادران، از رسول الله بیاموزید، سرور آفریدگان و محبوب خداوند و سرور فرزندان آدم را ببینید. جوانی در نهایت سادگی و شاید هم با کمال بی ادبی می‌آید ، می‌گوید: به من اجازه‌ی زنا کردن بده. او را کتک نزد. به او ناسزا نفرمود. و نفرمود تو کافر هستی. ای کافر، ای پلید، خیر، یارانش ناراحت شدند، عصبانی و برانگیخته شدند. این کمال بی ادبی است.. گفت: بیا ای بنده‌ی خدا! به این گفت و گو بنگر! آیا برای مادرت چنین عملی را می‌پسندی؟ جوان تصور کرد مادرش زنا کند. خون در رگ هایش به جوش آمد. گفت: خیر، به او فرمود: مردم هم این را برای مادرانشان دوست ندارند. آیا برای خواهرت می‌پسندی؟ گفت: خیر، گفت: و مردم هم برای خواهرشان نمی‌پسندند. آیا برای دختر خود می‌پسندی؟ گفت، خیر، این جوان می‌گوید: بر پیامبر صلی الله علیه وسلم وارد شدم درحالی که از زنا چیزی برایم زیبا تر نبود اما از نزد ایشان که رفتم زشت تر از زنا ندیدم.
برادر با او گفتگو کن، خطرات را برایش بازگو کن. آینده و جایگاه و آبرویش را برایش بیان کن و در این میان خشم خداوند را برایش توضیح بده. با او گفتگو کن و خشونت نکن. بیاموز و خشونت پیشه نباش. ایشان علیه الصلاة والسلام فرمود:

(( علموا ولا تعنفوا ، فإن المعلم خير من المعنف ))
((یاد بدهید اما خشونت نورزید که معلم از تنبیه کننده بهتر است)).

[حارث از ابوهريره ] .

بزرگ‌ترها باید کوچک‌ترها را درک کرده و نسبت به آنان شکیبا باشند:

بزرگ‌ترها بهتر است کوچک‌ترها را درک کنند. باری در کنفرانسی بودیم و بر سر سفره یک قاری بزرگ با ما بود که اکنون وفات یافته خداوند رحمتش کند و یک دانشجوی بوسنیایی نیز با ما بود. این قاری از نظر او جایگاه بسیار بالایی داشت. می‌خواست به او نزدیک شود. شاید نمی‌توانست عربی خوب سخن بگوید. بیتی از شافعی خواند:

أحب الصالحين ولـستُ منهم لعلي أن أنال بهم شفــاعة
وأكره من بضاعتـه المعاصي ولو كنا سواء في الـبضاعة
نیکان و صالحان را دوست دارم اما جزو آنان نیستم، شاید که به وسیله‌ی آنان به شفاعتی دست یابم.
از کسی که کالا و توشه‌اش گناهان است بدم می‌آید، اگر چه که در کالا و توشه باهم برابر هستیم.
* * *

از باب فروتنی این دانشجوی بوسنیایی به او گفت: نیکان را دوست دارم و از آنان نیستی! ای خدای لطیف! این قاری بسیار خشمگین شد و به شدت با او برخورد کرد. این جوان بینوا نزدیک بود از خجالت بمیرد. او فکر می‌کرد با این بیت به او نزدیک خواهد شد اما جا به جایی یک حرکت باعث این کار شد. نیکان را دوست دارم و از آنان نیستم. او گفت: از آنان نیستی.
زبان ما بسیار دقیق است، زبان عربی ما با یک حرکت انسان را از بهشت به جهنم می‌کشاند.
برایم مهم نیست وقتی مسلمانی را می‌کشم (به جهنم می‌رود) به چه حالتی در راه خدا بمیرم. اما بیت اصلی چنین است:

ولستُ أبالي حين أُقتل مسلماً على أي جنب كان في الله مصرعي
وقتی مسلمان کشته شوم دیگر مهم نیست به کدام سمت بر زمین بیفتم.
* * *

این پسر از روی نادانی و بدون قصد مرتکب حماقت شد باید او را درک کنید.

عاقل کسی است که فرزندش را مبتنی بر علم و دانش تربیت کند:

به صراحت وقتی پدری از من بپرسد یا مادری سئوال کند که فرزندش بدون اجازه ما پولی برداشته است، دزدی کرده است، خیر، نگویید دزدی، دزدی موضوع دیگری است. این خانه‌ی پدر و مادرش است و حدود آن را نمی‌داند. حتی به نظر من چه چیز مانع می‌شود فرزندتان را مبتنی بر علم و آگاهی تربیت کنید؟ مبلغی پول در کنار گنجه بگذارید تا نیازش را بردارد. وقتی به او اعتماد می‌کنید او منظم می‌شود. بابا آنجا پانصد لیره هست و برگه ای نیز وجود دارد می‌گوید بردار و فقط بنویس. به خدا سوگند مردمانی که این کار را عملی کرده اند موفق بوده اند. کودک از پدرش خجالت می‌کشد. به اندازه ی نیازش برمی‌دارد. پول در اختیار او است. چیزی از او منع نشده است. بر می‌دارد و می‌نویسد. می‌نویسد چه می‌خرد؟ فرزندتان را عادت به تفاهم مشترک بدهید. از سرکوب گرایی، کتک کاری، دشنام، ناسزا پرهیز کنید. این روش‌ها قدیمی شده و دیگر هیچ فایده ای ندارد.
درود پروردگار بر پیامبر که در حدیثی فرمود: شخصی بر شتر خود سوار است و غذا و آب وی بر روی آن است و می‌خواهد از بیابان بگذرد. این اعرابی به شدت خسته می‌شود. می‌نشیند تا استراحت کند. چرت او را فرا می‌گیرد. بیدار که می‌شود می‌بیند شترش نیست. گریه می‌کند. گریه می‌کند و گریه می‌کند زیرا به مرگ یقین دارد. سپس دوباره به خواب می‌رود. بیدار می‌شود و شترش را می‌بیند. از شدت شادی می‌گوید: ای پروردگار من خدای تو ام و تو بنده‌ی من هستی. پیامبر تفسیر نفرمود که این واژه کفرآمیز است. اما برخی از علمای بزرگ گفته اند: هر کس که به کفر بیفتد لزوما کافر نیست. پیامبر هرگز توضیحی نداد. مقصودش معنا نبود. از شدت شادی گفت: ای پروردگار من خدای تو ام و تو بنده‌ی من هستی.

خشونت، دشنام و سرزنش روش‌های قدیمی است و دیگر کارایی ندارد:

image
گاهی کودک سخنان نادرستی می‌زند. شما سعه‌ی صدر داشته باشید. ابوحنیفه همسایه ای داشت که به شکل تحمل ناپذیری او را ناراحت می‌کرد. در طول شب آواز می‌خواند. (همسایه‌ی جوان و آوازه خوانی داشت که تنبور و عود می‌نواخت و ترانه‌ی محبوبش این بود: مرا نابود کردند، حیف چه جوانی را نابود کردند، باری این صدا قطع شد. معنایش این است که همسایه اش دچار مشکل شده است. درباره اش پرسید. گفتند: زندانی است. ابوحنیفه با آن جایگاه خود و مقام والایش و علم بی کرانش نزد زندانبان رفت و میانجیگری کرد تا او را آزاد نماید. زندانبان او را آزاد کرد. ابوحنیفه او را پشت سر خود بر چهارپایش سوار نمود. به او گفت: ای پسر آیا ما تو را نابود کردیم؟ این جوان آواز خوان گفت: به خدا سوگند دیگر ترانه نمی‌خوانم. ابوحنیفه با آن مقام بالایش این همسایه‌ی آوازه خوان را درک نمود.
دریابید، فرزندتان را دریابید. اما خشونت و کتک و دشنام و سرزنش این‌ها جوانی را تربیت نمی‌کند.

 

واکنش خشونت آمیز و تمسخرآمیز میان شما و آموزنده مانع ایجاد می‌کند:

برادران، گاهی کودک یا پسر سئوالی می‌پرسد و این سئوال او بسیار از روی نادانی است مبادا و مبادا که او را مسخره کنید. اگر سئوال او را مورد تمسخر قرار دهید دیگر هرگز از شما نخواهد پرسید. این توصیه‌ی من به معلمان است. سئوال از روی نادانی می‌شود. بنشین. تو احمقی. تو نفهم هستی. خیر، از این به بعد از تو نخواهد پرسید. خیر، سئوال او را با ادب پاسخ بدهید. دوست شما حق دارد. یک نکته مبهم در ذهن او است. من پاسخ آن را خواهم داد. مردم را تشویق کن تا از تو بپرسند، به گفتگو و تعامل آرام با دیگران را تشویق کنید.
به خدا سوگند معلمانی می‌شناسم اگر دانش آموز اشتباه کند، می‌گوید تو کودن هستی، تو این طور و آن طور هستی. او این تفکر را تا بیست سال آینده در خود خواهد ریخت. عقده خواهد شد. انسان بنیانی الهی است. کسی که این بنیان الهی را نابود کند ملعون است. کودکان فطرتا دوستان الله هستند.
پس واکنش خشونت آمیز، تمسخر بزرگ خوب نیست. باری در دانشگاه بودیم. دانشجوی دختری سئوال بیهوده ای پرسید و رئیس دانشکده از نظر ما بسیار سنگدل بود و چنان او را مسخره کرد که وی فروپاشید. دختر گفت: آقای دکتر با شیشه با احتیاط رفتار کنید. پیامبر این گونه فرمودند. این دختر که از نظر سلامتی متناسب بود رئیس دانشکده به او گفت: فرموده با شیشه محتاط رفتار کنید نفرموده با بشکه محتاط رفتار کنید. دوباره بدرفتاری کرد. شخصی در مقابل شما است. احترام او را نگه دارید. دختر گفت: با شیشه مدارا کنید. او گفت: صحیح؛ اما نفرموده با بشکه مدارا کنید. او را در هم شکست. من اینگونه می‌گویم، این انسان بنیانی الهی است و کسی که آن را ویران کند ملعون است.
او را به تنگنا نیندازید، از خصوصیات ایشان علیه الصلاة والسلام این بود که افراد را خجالت زده و شرمنده نمی‌کرد و آنان را در تنگنا قرار نمی‌داد. خود را به ندانستن بزنید ولی غافل نباشید. واکنش خشونت آمیز مانع از پرسش دوباره می‌شود. خشونت، مانع از گسترش علم می‌شود. واکنش خشونت آمیز میان شما و آموزنده مانع ایجاد می‌کند.

کسی که بخواهد دل دیگران را به دست آورد باید از تمسخر و ایجاد تنفر خودداری کند:

انسان‌هایی نادان هستند. من یادم هست در نماز عصر هفت تن از جمله کودکی برای نماز وارد مسجد جامع شدند. این نمازگزار آموزگار نابکاری است. می‌گوید باید این کودک به صف پشتی بازگردد. صف دومی وجود ندارد. هفت نفر هستند. نماز فرض است. با دست بر سینه‌ی او زده و به عقب می‌راند. به خداوند بزرگ سوگند خورده است که پنجاه و پنج سال نماز را ترک کرده بود. پس از این هل دادن مانعی میان او ومسجد ایجاد شد.
در مقابل برادری برایم تعریف می‌کرد، به من گفت: پس از یکی از عیدها وارد مسجد شد. پسری کفش جدیدی داشت. بسیار شاد بود. کفش او دزدیده شد. بسیار گریه می‌کرد. این مرد کودک را با خود به مغازه برد و یک کفش گرانقیمت تر برایش خرید. به خدا سوگند خورد که این کودک گفت: پس از این برخورد در تمام زندگی نمازهایم را ادا کردم. نفرت ایجاد نکنید. تعامل خوب برقرار کنید.

(( يَسِّرُوا ولا تُعَسِّرُوا )) .
آسان بگیرید و سخت گیری نکنید.

[بخاری و مسلم از انس بن مالک] .

(( سَدِّدُوا وقاربُوا )) .
«هدف بگیرید و نزدیک به هدف بزنید.»

[بخاری، مسلم، ابو داود، ترمذی و نسائی از عائشه ام المؤمنين] .


(( بَشِّرُوا ولا تُنَفِّرُوا )) .
«نوید دهید و تنفر ایجاد نکنید.»

[بخاری و مسلم از ابوموسى اشعری] .

افرادی که تنفر ایجاد می‌کنند، خشونت آمیز رفتار می‌نمایند و تمسخر می‌کنند و دشنام می‌دهند با این کار میان خود و فرزندتان و شما معلم میان خود و دانش آموزتان مانع ایجاد می‌کنید.
باری درباره‌ی یکی از پادشاهان شنیدم که رئیسان قبایل را برای ملاقات دعوت کرد. میوه‌ها را آماده کرده بود، ظرفی را برای شست و شوی انگور گذاشت. یکی از اشراف قبایل نمی‌دانست و فکر کرد باید بنوشد. این آب را از این ظرف نوشید. بقیه‌ی اشراف لبخند تمسخر آمیزی به او زدند. او رئیس یک قبیله بود. پادشاه با هوش، تجربه و حکمتی که داشت آن ظرف را برداشت و از آن نوشید و همگان شگفت زده شدند.
تا جایی که می‌توانید کسی را خراب نکنید. با او باشید و کار او را توجیه کنید. گاهی این سخن دل‌ها را به دست می‌آورد.

قانون همگرایی و واگرایی:

image
به همین مناسبت: من به هر کسی که مقام کلیدی دارد، می‌گویم. چه کسی؟ پدر. پدر رهبر خانه است، معلم، مدرس، صاحب مغازه تجاری که سه کارمند دارد، او رهبر است، رئیس دانشگاه، مدیر بیمارستان، وزیر، هر مقام کلیدی، به خاطر این که همه‌ی زیردستان از شما فرمان برند باید پیرامون شما جمع شوند و وقتی پیرامون شما گرد آیند شما را یاری می‌کنند، پاسدار شما هستند و دستورالعمل‌های شما را اجرا می‌کنند. قانون همگرایی و واگرایی چیست؟ این آیه:

﴿ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ﴾
﴿ پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى ﴾ .

(سوره‌ی آل عمران آیه: 159 ) .

یعنی به دلیل مهربانی که در قلب تو بود ای محمد، با آنان مهربان بودی. این مهربانی در تعاملات آنان بازتاب یافت.

﴿ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ ﴾
﴿ و اگر تندخو و سختدل بودى﴾ .

(آل عمران: 159 ) .

اگر از ما دور بودی دل تو سنگ می‌شد و این سنگدلی خشونت می‌آفرید و آنان از دور تو پراکنده می‌شدند. یک معادله‌ی ریاضی، ارتباط، مهربانی، نرمی، گردهم آیی و دوری، سنگدلی، نامهربانی، خشونت و واگرایی. پدر نیازمند این آیه است هم چنین مادر، برادر بزرگتر، معلم، صاحب مغازه و هر انسانی که شغل کلیدی دارد نیازمند آن است.

﴿ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ﴾
﴿ پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى ‏شدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن ﴾ .

( سوره‌ی آل عمران آيه: 159 ) .

یک اعرابی به پیامبر گفت: از این اموال به من بده، این‌ها مال تو و مال پدر تو نیست. فرمود: راست گفتی این مال خداوند است.

انسان نباید خشن و سهل انگار باشد چرا که فرزندش از هر چیزی گران‌بهاتر است:

برادران، داستان بسیار دردناکی را تعریف می‌کنم. شخصی مبلمان جدید خرید. اتاق پذیرایی. فرزندش یک تیغ به دست داشت. پارچه را شکافت. بازی زیبایی بود. در عرض چند دقیقه تمام سرویس را خراب کرد. پدرش خشن بود و تاب نیاورد. دستانش را روی میز گذاشت و با خط کش او را کتک زد. با تیغه‌ی خط کش او را زد تا جایی که دستانش کبود شد. کار بالا گرفت. کف دستانش سیاه شد. او را به پزشک بردند، باید دستانش قطع می‌شد. به او گفت: بابا امکان ندارد دستانم را قطع نکنند؟ پدر تاب نیاورد و با هفت تیر خودکشی کرد.
خشن نباشید. من شما را به سهل انگاری فرا نمی‌خوانم. هرگز، اما فرزندتان از دکوراسیون شما مهمتر است. یک اشتباه بزرگ است. اما خودتان را آرام کنید.

(( علموا ولا تعنفوا، فإن المعلم خير من المعنف )) .
((یاد بدهید اما خشونت نورزید که معلم از تنبیه کننده بهتر است)).

[بيهقی در شعب الإيمان از ابوهريره، و ابن عدی در الكامل]

اعرابی در مسجد ادرار کرد. پیامبر علیه الصلاة والسلام به او فرمود: ادرار او را نیمه نکنید بگذارید کامل کند. این منطقی نیست! در مسجد، نگذارید ادرارش نیمه تمام بماند.
اعرابی در میانه‌ی نماز عطسه زد، شخصی به او گفت: یرحمک الله. تازه مسلمان شده بود. یاران پیامبر بر پای خود زدند. برخاست و ترسید که پس از اتمام حتما توبیخ خواهد شد. پیامبر به او فرمود: ای بنده‌ی خدا نزدیک بیا. این سخنان در نماز گفته نمی‌شود. اعرابی گفت: بار خدایا من و محمد را بیامرز و به کسی جز ما رحم نکن. این سخن وی از نهایت شادمانی بود که کسی او را نکشت.

دانا کسی است که مایه‌ی آرامش، امنیت و محبت برای دیگران باشد:

منبع مهربانی، محبت، آرامش و امنیت باشید.

(( إِنَّ اللهَ رَفيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ ويُعطي على الرِّفْقِ ما لا يُعْطي على العنفِ )) .
((خداوند مهربان و نرم است، ملایمت و نرمش در کارها را دوست دارد، و آنچه با نرمي و ملاطفت مي‌بخشد با زور و خشونت نخواهد بخشيد))

[مسلم و ابو داود از عائشه ام المؤمنين ] .

سیدنا معاویه چه گفت؟ باری نامه‌ای از یک شهروند به او رسید. او امیرالمؤمنین حاکم سرزمین‌هایی بود که خدا می‌دانست و از شرق به چین می‌رسید و تا غرب ادامه داشت. این شهروند گفته بود: اما بعد ای معاویه (با نام او، نه امیرالمؤمنین و نه چیزی دیگر)، مردان تو وارد زمین‌های من شده اند. آنان را از این کار منع کن و گرنه من می‌دانم با تو و السلام. پسرش یزید نزد او بود. به او گفت: چه کنیم؟ خونش به جوش آمد. به او گفت: به نظر من سپاهی به سوی او بفرست که اولش نزد او باشد و آخرش نزد ما باشد تا سرش را برایت بیاورند. به او گفت: نه ترجیح می‌دهم کار دیگری بکنم. کاتبی آورد و گفت: بنویس، اما بعد: نامه‌ی فرزند یار رسول الله عبدالله بن زبیر دست ما رسید و آن چه او نا ناخشنود گردانیده، ما را نیز ناخشنود ساخته. دنیا در مقابل خشنودی او بی ارزش است. از زمین و هر چه در آن است تنازل نمودم . پاسخ را بشنوید: اما بعد، ای امیر المؤمنین، اوضاع تغییر کرد. خداوند عمرتان را زیاد کند. خداوند تدبیر شما را که در این قوم به کار بستی از شما نگیرد. فرزندش یزید را آورد و به او گفت: پاسخ را بخوان. خواستی سپاهی برایش روانه کنی که اولش نزد او و آخرش نزد ما باشد تا سرش را بیاورند. به او گفت: پسرم، کسی که ببخشد سروری می‌کند و کسی که بردبار باشد بزرگ می‌شود و کسی که گذشت کند دل‌ها به سوی او متمایل می‌شوند.
من دوستی دارم که پدرش نود و هشت ساله است. خدمتی بیش از حد تصور برایش انجام می‌دهد. شب‌ها در کنارش می‌خوابد. برایش آب میوه و آب می‌آورد. بسیار عجیب است. محبت وی به پدرش معقول نیست و دلیل آن نیز این است که خودرو پدرش را گرفت و سانحه‌ی بزرگی ایجاد کرد و گریخت. انتظار داشت پدرش او را بکشد. پدرش کاری نکرد. پس از سه روز که او را دید به او گفت: بابا! من خودورو را فروختم نگران نباش. هر چه شده مهم نیست. به من می‌گوید: این برخورد را فراموش نمی‌کنم. یعنی تا نود و هشت سالگی او را خدمت می‌کند. معقول است! با او کاری نکرد. من نمی‌گویم این کار را بکنید. خیر، اما یک کار شده و تمام شده است. فرزند تو ثروتی را هدر می‌دهد. او را رها کن. سرزنش کن. اما این برخورد خشونت آمیز. می‌گوید به خدا سوگند هرگز این بخشش او را فراموش نمی‌کنم.

مهم این است که انسان محبوب فرزندانش باشد:

برادران ارجمند، بگذارید یک سخن دقیق بگویم: فرهنگ اسلامی مانند فرهنگ سرزمین ما هر پدری را محترم می‌دارد. اما هر پدری محبوب و دوست داشتنی نیست. مهم نیست که فقط مورد احترام قرار گیرید بلکه دوست داشته شوید، تفاوت دقیقی وجود دارد. در فرهنگ دینی و فرهنگ این سرزمین پدر مقدس است. اگر بدی کند فرزند ساکت می‌شود. این فرهنگ ما است. اما مهم این است که شما به عنوان پدر نه تنها از سوی فرزندانتان محترم باشید بلکه محبوب هم باشید، فرزندانتان شما را دوست داشته باشند، این مهم است.

انسان باید فرزندش را فروتنی بیاموزد تا محبت دیگران را به دست آورد:

نکته‌ی پایانی، پیامبر فرموده است:

(( اخشوشنوا ، وتمعددوا فإن النعم لا تدوم )) .
((در زندگى بر خود سخت بگیرید و محکم باشید زيرا نعمت‌ها پايدار نيستند))

[كشف الخفاء از عمر ]

image
شما ثروتمند هستید. اما به فرزندانتان بیاموزید که برخی خانواده‌ها میوه ندارند. اگر دو سه روز میوه نیاورید چیزی نمی‌شود. یک لیوان چایی. خودتان را عادت دهید که خانواده‌هایی هستند که ندارند، هر روز یک وعده غذای درجه یک دارید. یک روز غذای ساده بخورید و تنها ماکارونی بخورید. بگذارید فرزندتان فروتن بار آید. بداند خانواده‌هایی فقیر هم وجود دارد.
به خدا سوگند فردی را می‌شناسم که ثروتمند است. می‌گوید امروز پول توجیبی نداریم پدر جان، تا احساس کنی دوستان فقیر تو چه می‌کشند. بیاموزی. امروز میوه نداریم. اما اگر هر وقت خواست به او بدهید شاید تحمل نکند. به گویش دمشقی شخصی وجود دارد: تنفر ایجاد می‌کند و از او متنفر می‌شوند. همه چیز مهیا است. عادت ندارد چیزی کمتر از توقعش دریافت کند. با این تکبر مردم از پیرامون او می‌گریزند.

(( اخشوشنوا )) .
(( سختگیری کنید )) .

حتی اگر ثروتمند باشید:

(( اخشوشنوا ، وتمعددوا فإن النعم لا تدوم )) .
((در زندگى بر خود سخت بگیرید و محکم باشید زيرا نعمت‌ها پايدار نيستند))

هم‌چنین پدر دانا، یک بار وعده‌ی غذایی بسیار عالی، یک بار وعده‌ی متوسط، باری هم یک وعده‌ی ساده می‌خورد. یک بار میوه، یک بار بدون میوه درحالی که ملیونر هستید. بگذارید فرزندتان احساس کند در زندگی فقر هم وجود دارد. محرومیت وجود دارد. در مدرسه به فرزندانتان غذاهای گرانقیمت ندهید، خیر، آن را در خانه بخورد، اما در مدرسه مانند دانشجوی فقیر باشد. یک سیب، یا وعده ای سبک و اندک فقط باشد. گاهی اوقات وعده‌هایی همراه کودک باشد که قیمت آن دویست لیره باشد و وی پانصد لیره در مهد کودک همراهش باشد. درست نیست، در مدرسه ایجاد فساد می‌کند.
این بخشی از تربیت روانی فرزند شما است.
برادران، وقتی بیان می‌کنید او را از بیان محروم نکنید، بیان کن، امروز خرجی نداریم، یا پولی نیست، در مقابل احساس دوست خودت که پدرش چیزی به او نمی‌دهد را درک می‌کنی. هر روز بدون این مبلغ زندگی می‌کند. بعد از غذا میوه نمی‌خورد.

(( اخشوشنوا ، وتمعددوا فإن النعم لا تدوم )) .
((در زندگى بر خود سخت بگیرید و محکم باشید زيرا نعمت‌ها پايدار نيستند))

[كشف الخفاء از عمر]

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر