حالت سیاه
29-04-2024
Logo
تربيت اسلامی – تربيت فرزندان در اسلام 2008 - درس (27-36) : تربيت اجتماعی-10- آداب عمومی و خصوصی مؤمن
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

خداوند جهانیان را سپاس می‌گوییم و بر سیدنا محمد راستین وعده‌ی امانت دار درود می‌فرستیم. بار خداوندا ما را از تاریکی‌های جهل و گمان به سوی نور شناخت و دانش و از لجنزار شهوت‌ها به سوی باغ‌های بهشت تقرب بیرون ببر.

تربیت فرزندان در اسلام؛ ادب:

با درس تازه‌ای از دروس تربیت اسلامی در خدمت شما هستیم. این درس جنبه‌ی عمومی داشته و در ارتباط با ادب است.
پیش‌تر بیان نمودم که اسلام عقاید، عبادات، معاملات و آداب است. اما آنچه در مورد مؤمن واضح و روشن است ادب او است و این همان چیزی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم در فرموده‌ی خویش به آن اشاره می‌فرماید:

(( أدبني ربي فأحسن تأديبي ))
((پروردگارم مرا به نیکوترین شکل تربیت نمود))

[ابن سمعانى در أدب الإملاء از ابن مسعود]

ادب دو جنبه دارد؛ جنبه‌ی آموزشی و جنبه‌ی فطری:

imageبنابراین ادب چگونه بررسی می‌شود؟ طبیعت آن چیست؟ ادب دو جنبه دارد، جنبه‌ی آموزشی و جنبه‌ی فطری. وقتی شما در پی کسب دانش هستید به شما می‌گویند: وقتی وارد شدید سلام کنید و وقتی می‌خواهید بخورید بسم الله بگویید، وقتی برادرت عطسه می‌زند برایش دعا کنید. این‌ها اطلاعاتی است که با آموزش دریافت می‌کنیم. آداب غذا خوردن، آداب دید و بازدید، عیادت بیمار، سفر، ازدواج، آداب ... الخ.
در تمام فعالیت‌های مؤمن پیوست‌هایی داریم که به آداب مربوط می‌شود. بیماری را عیادت می‌کنید، عیادت به اندازه‌ی فاصله‌ی دوبار دوشیدن شتر است، در آداب دیدار برادر بهتر است رو به روی درب نایستید. پشت به درب بایستید شاید زنی ناگهان درب را باز کند. جزئیات بسیار زیادی از موضوعات بسیار زیادی در ارتباط با آداب وجود دارد.
این جنبه از آداب جنبه‌ی آموزشی دارد. پدر کامل وقتی ببیند پسرش از حد خود تجاوز کرده یا بی ادبانه می‌نشیند می‌گوید پسرم این گونه بنشین. اگر غذا را نادرست می‌خورد و دست خود را در بشقاب غذا این سو و آن سو می‌چرخاند، می‌گوید:

(( كل بيمينك وكل مما يليك ))
((با دست راست و از جلوی خودت بخور))

[بخاری، مسلم، أبو داود، ترمذی و مالک از عمر بن أبي سلمه ]

احادیث رسول الله، توجیه جالبی برای کسی است که در مقابل ایشان اشتباه کرد؛ زیرا ادب یک چهارم دین است:

اگر احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم را در ارتباط با آداب بررسی کنید خواهید دید تمام احادیث رسول الله یک راهنمایی مهربانانه به کسی است که در مقابل ایشان اشتباه کرده است؛ زیرا او شارع است.
imageاگر در مقابل کاری سکوت می‌کرد آن کار درست جلوه می‌نمود. تنها پیامبر است که سخنان، کارها و تصمیماتش سنت است. جوانی جلوتر از پدرش حرکت می‌کند، شاید او را نصیحت کنید و شاید هم نکنید اما پیامبر می‌فرماید:

(( فلا تمش أمامه، ولا تجلس قبله، ولا تدعه باسمه، ولا تستسب له ))
((جلوتر از او راه مرو و پیش از او منشین و او را با نام صدا مکن و کاری نکن که او را دشنام دهند))

[طبرانی از عائشه ام المؤمنين ]

اگر ويژگی‌های پیامبر یعنی آدابی که به آن آراسته بود را بررسی کنید یا ارشادات ایشان به یارانش را در همه‌ی زمینه‌ها از زاویه‌ی ادب بنگرید، خواهید دید که مؤمن اولین انسان کامل در روی زمین است. در ازدواج، ارتباط با مادر، فرزندان، کوچکتر، بزرگتر، قوی‌تر، ضعیف‌تر، در سلامتی‌اش، در بیماری‌اش، در بود و نبودش و در غم‌ها و شادی‌هایش.
این آداب یک چهارم دین است. آداب در مؤمن نمایان است. نمازش در خلوت او و پروردگارش است. صدقه‌اش را او و خدایش می‌داند. نماز شبش میان او و پروردگارش است. اما ادب، میان او و مردم است یعنی شاخص متمایز وی، او با ادب است، در نشستن، در خانه، در لباس، سخنان، خشم و خشنودی، در شادی‌ها و غم‌هایش نیز با ادب است. آداب یک چهارم دین است.

ارشادات پیامبر علیه الصلاة والسلام در ارتباط با آداب بی‌شمار است:

image
بنابراین آداب دو جنبه دارد. یکی جنبه‌ی آموزشی، شما به عنوان پدر، معلم، راهنما، رهبر، خطیب، مدیر اداره باید افراد پیرامون‌تان را به موضعگیری‌های مؤدبانه توجیه کنید.
شخصی نزد دوستش نشسته است. دفتری را باز می‌کند. این بی‌ادبی است. چرا این دفتر را باز می‌کنی؟ این وسیله‌ی شخصی دوست شما است. آیا اجازه داد آن را باز کنید؟ کشو را باز می‌کند، چطور کشو را باز می‌کنی؟
بنابراین هر چه سطحتان بالاتر رود، باادب‌تر خواهید بود. وقتی وارد خانه‌ای می‌شوید در مقابل درب باز ننشینید، شاید زنی رد شود و نداند که شوهرش مهمانی دارد و او را همان طور که هست می‌بیند. شاید در خانه‌اش لباس نامناسب داشته باشد. در کنار دیوار بنشینید. من مثال‌هایی برایتان می‌آورم.
به خدا مبالغه نمی‌کنم اگر ارشادات پیامبر علیه الصلاة والسلام را در ارتباط با آداب بررسی کنید خواهید دید ده‌ها هزار مورد است. به قدری که این مؤمن پادشاه است؛ لباس مؤمن و کلام او آراسته است. سخنان زشت و نامناسب نمی‌گوید. فحش نمی‌دهد و نمی‌شنود. جوک‌های جنسی نمی‌گوید. هرگز نام‌های عورت‌ها را نمی‌آورد. این‌ها برخی از آداب هستند.
دختری لباس نازک می‌پوشد به او می‌گوید: این لباس اندازه ی... نام هر یک از اعضای زن شهوت انگیز است. این لباس اندازه‌ی استخوان‌هایت را نمایان می‌کند. استخوان شهوت‌انگیز نیست. به ادب بنگرید.

قرآن کریم به ما ادب می‌آموزد:

imageقرآن به ما ادب می‌آموزد، می‌فرماید:

﴿ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ ﴾
﴿ با زنان ملامسه [آميزش] كرده‏ ايد﴾

(سوره نساء آیه: 43 )

شاید کودک منظور از لمس زنان را گذاشتن دست روی دست همسر بداند که در قرآن کریم معنا و مفهومی دیگر دارد.

﴿ فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفاً ﴾
﴿ پس چون [آدم] با او [حوا] درآميخت باردار شد بارى سبك﴾

(سوره اعراف آیه: 189 )

حتی برخی از زنان صحابی در سطح ادب بسیار والایی قرار داشتند. ای امیرالمومنین، آری، گفت: شوهر من بسیار روزه‌ گیر و قیام کننده است. منظورش را نفهمید. به او گفت: آفرین بر شوهرت. سیدنا علی به سیدنا عمر گفت: او از شوهرش شکایت دارد که روزها روزه می‌گیرد و شب‌ها نماز شب می‌خواند.
ادب را ببینید. باری زنی با قیافه‌ی نامناسب نزد بانو عائشه آمد. بانو عائشه گفت: داستان تو چیست؟ گفت: شوهرم همیشه روزه می‌گیرد و نماز شب می‌خواند. پیامبر شوهرش را فراخواند و به او فرمود: آیا من الگوی تو نیستم؟ او را راهنمایی کرد. در روز بعد آن زن خوشرو و خوشبو نزد سیده عائشه آمد. سیده عائشه گفت: چه شد؟ اوضاع تغییر کرد. پاسخ را بشنوید. گفت: همان کاری که همه‌ی مردم می‌کنند، کردیم.
به خدا گاهی سخنان اصحاب را بررسی می‌کنم، با ادبی شگفت‌انگیز روبه رو می‌شوم.

ادب بسیار زیبا است و انسان باید خود را به آن بیاراید:

سيدنا يوسف می‌فرماید:

﴿ وَقَدْ أَحْسَنَ بِي ﴾
﴿ و به من احسان كرد ﴾

(سوره يوسف آیه: 100 )

imageدر برابر برادرانش که او را در چاه انداختند تا بمیرد.

﴿ وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ ﴾
﴿ و به من احسان كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت﴾

(سوره يوسف آیه: 100 )

حرفی از چاه نزد. کدام خطرناک‌تر است زندان یا چاه؟ در چاه، احتمال مردن وجود دارد اما زندان تنها آزادی را از شما می‌گیرند اما در امنیت می‌خورید و می‌نوشید.
به نظر من چیزی که از مؤمن نمود می‌یابد ادب او است. ادب او در ارتباط با خدا، در خانه‌های خدا، با کتاب خدا، در خانه‌اش، در لباس پوشیدنش، من هرگز باور ندارم که مؤمنی لباسش را در مقابل فرزندانش بیرون بیاورد. باور ندارم که مؤمنی لباس هایش را در مقابل فرزندانش عوض کند به گونه‌ای که مجبور باشد اولی را در بیاورد تا دومی را بپوشد بدون این که درب را ببندد. باری برادری برایم تعریف می‌کرد: خواهرم نزد ما آمد. پسرش وارد اتاق خواب شد. به او گفتم لباس‌های بالا تنه‌ام را بیرون خواهم آورد. این کودک از ادب بسیار و از راهنمایی‌های زیبایی که دریافت کرده بود، فورا از اتاق بیرون رفت. زیرا دید دایی‌اش می‌خواهد لباس‌های بالا تنه‌اش را بیرون آورد با این که زیر آن لباس‌ها، پیراهن دیگری نیز داشت اما این ادب بسیار زیبا است.

بزرگ‌ترین کارها تربیت فرزندان است:

image
خطاب من به پدران و مادران است. گاهی کودک نامرتب می‌خورد. به شکلی نفرت انگیز. وظیفه‌ی پدر این است که فرزندش را ادب کند.

(( لأنْ يُؤَدِّبَ الرجلُ وَلَدَه، خيرٌ من أن يتصدق بصاع ))
((اگر پدری فرزندش را تربیت کند، بهتر از این است که روزی یک پیمانه صدقه بدهد))

[ترمذی از جابر بن سمره ]

تربیت فرزندان از بزرگترین کارها است. بهتر است این سخن را نگویی، نباید فلان کار را بکنی، این طور ننشینی بهتر است، بهتر است این گونه نگاه نکنی. درب را به شدت می‌کوبد این بی ادبی است.
این ادب اکتسابی، آموزشی، ادب در نتیجه‌ی راهنمایی معلم، پدر، مادر، مدیر اداره، خطیب مسجد، دعوتگر یا یک راهنما و ... الخ است.

اساس ادب اکتسابی، آموزش و اساس ادب فطری، ارتباط با خداوند متعال است:

اما نوعی دیگر از ادب وجود دارد. وقتی ارتباط حقیقی با خداوند داشته باشید و حقیقتا به خداوند روی آورید حتما مکارم اخلاق را از خداوند می‌گیرید. ادب اصیل و حقیقی که از آسایش یا سختی، دشمنی یا کینه و بینوایی یا ثروت تأثیر نمی‌پذیرد. یعنی به گمان زیاد وقتی انسان در آسایش باشد و درآمد خوبی داشته باشد او را مهربان و خوش اخلاق می‌یابید اما اگر منافع او مورد تهدید قرار گیرد تبدیل به حیوانی وحشی می‌شود. خداوند به ما نشان داده غرب چگونه است. غرب در گذشته سرزمین ارزش‌ها، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر بود اما زمانی که منافع غرب آسیب دید، تبدیل به وحش شد.
imageپایه و اساس ادب اکتسابی آموزش است و آموزنده اجرا می‌کند یا نمی‌کند. ادب فطری پایه‌اش ارتباط با خداوند است. این ادب حقیقی است. نه تأثیر می‌پذیرد و نه تغییر می‌کند و نه کم و نه زیاد می‌شود. تحت تأثیر ثروت و یا فقر، قدرت و ضعف، پیش یا پس از ازدواج، کودکی یا بزرگسالی قرار نمی‌گیرد. ادب اصیل است.

﴿ وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴾
﴿ و راستى كه تو را خويى والاست﴾

(سوره قلم )

از این اخلاق نیرو می‌گیرد. مؤمن مانند یک اَبَر کشتی است. موج‌ها بر روی آن تاثیری نمی‌گذارد. غیر مؤمن با یک تحریک ساده گاهی دین را دشنام می‌دهد. غیر مؤمن این‌گونه است.
برادران گرامی، ارتباط با خدا، اساس روش ذوق گونه است و دلیلش: مکارم اخلاق نزد خداوند متعال است و اگر خداوند گروهی را دوست بدارد؛ مکارم اخلاق را به آنان می‌بخشد. این اخلاق اصیل است که در دنیا و آخرت به مؤمن سود می‌بخشد.

اخلاق زیرکان، از نظر خداوند اخلاقی بی‌ارزش است:

imageاخلاق شماره سومی نیز وجود دارد. به طور کلی در این درس با این اخلاق هیچ ارتباطی نداریم، اخلاق زیرکان است. شخصی که بسیار باهوش است اگر فروتن باشد دیگران را شگفتی وا می‌دارد و به وسیله‌ی آنان منافع خود را برآورده می‌کند. اگر به عهد خود وفا کند می‌تواند بیشتر بفروشد و اگر کار خود را درست انجام دهد سود بیشتری خواهد داشت. اخلاق حاصل از هوش انسان که منافع خود را در قالب آن برآورده می‌نماید زرنگی است که اصلا مورد بحث ما نیست.
گاهی می‌شنوید که فلان نماینده چنین کاری کرده است تا در انتخابات پیروز شود. کمال فقط به خاطر انتخابات است. این دشمنی را فقط به خاطر انتخابات به راه انداخته است. وقتی انسان خداوند را نشناسد خودش را می‌پرستد، هر چیزی که او را بالا برد، به او مقام والایی ببخشد، یک صندلی در مجلس به او دهد، بنابراین همه چیزش را فدا می‌کند، مهمانی می‌دهد و فروتنی می‌کند تا به این صندلی در این صنف، یا در این اتاق، یا در این مجلس برسد حتی منافع فراوانی از این راه محقق می‌گردد.
پس این که صادق باشید یا امانت‌دار و برخی از کمالات انسانی را محقق کنید تا شگفتی دیگران را برانگیزید و به وسیله‌ی آنان منافع خود را محقق کنید؛ این ادب نیست و مربوط به درس ما نمی‌شود. این ادب هوشمندان است. ادب تجاری است. غرب در این ادب مهارت شگفت آوری به دست آورده است. به حقوق حیوانات رسیدگی می‌کنند. ملت‌هایی را به طور کامل نابود می‌کنند درحالی که حق حیوان را رعایت می‌کنند. گاهی حق یک سگ را مراعات می‌کنند. یک ملت کاملا نابود می‌شود درحالی که آنان حقوق سگی را رعایت می‌کنند.
اخلاق زیرکانه، اخلاق منافع است. اخلاق انتخابات است. این اخلاق از نظر خداوند بی‌ارزش است. یک رفتار هوشمندانه است که هدفش تحقق منافع می‌باشد.

اخلاق فطری اصلی که باید به آن آراسته باشیم؛ اخلاق نماز است:

آدابی که اساس آن ذوق است؛ از کجا می‌آید؟ از نماز، ما گاهی ارزش و قدر نماز را نمی‌دانیم. خداوند عز وجل می‌فرماید:

﴿ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴾
﴿ و به ياد من نماز برپا دار﴾

( سوره طه )

imageآیا می‌توانید بپذیرید که خداوندی بزرگ شما را دستور داده تا هر روز پنج وعده نماز بخوانید به خاطر اینکه سرپا بایستید حواستان پرت باشید. ظاهرا تلاوتی کنید، رکوع و سجود کنید درحالی که فکر و ذکرتان جایی دیگر است و در پی حل مشکلات هستید و سپس سلام دهید. آیا این کار را عبادتی برای خداوند می‌دانید؟ خداوند می‌فرماید:

﴿ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴾
﴿ و به ياد من نماز برپا دار﴾

( سوره طه )

آیا او را در نماز یاد می‌کنید؟ می‌فرماید:

﴿ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ﴾
﴿ سجده كن و خود را [به خدا] نزديك گردان﴾

( سوره علق )

آیا در نماز احساس نزدیکی به خداوند را دارید؟ چنانچه در برخی از روایت‌ها آمده است:

(( ليس للمرء من صلاته إلا ما عقل منها ))
((از نماز انسان تنها همان مقدار که به آن توجه داشته و فهمیده؛ برای او است))

[روایت ماثور]

و آیه‌ای که منسوخ شده است:

﴿ لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ﴾
﴿ در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا زمانى كه بدانيد چه مى‏ گوييد﴾

(سوره نساء آیه: 43 )

پس از انسان اگر نماز بخواند و نداند چه می‌خواند مثل این است که مست است. این عبادت رفع تکلیف نیست. برای این است که از خداوند کمال دریافت کنید.

این که خداوند در نماز شما را یاد کند بزرگ‌تر از آن است که شما او را یاد کنید:

بنابراین وقتی خداوند عز وجل می‌فرماید:

﴿ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ﴾
﴿ نماز از كار زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعا ياد خدا بالاتر است﴾

(سوره عنكبوت آیه: 45 )

یکی از علما می‌گوید: این که خداوند در نماز شما را یاد کند برایتان والاتر از آن است که شما او را یاد کنید. اگر او شما را یاد کند به شما کمال می‌بخشد. بردباری، حکمت، خشنودی، و پاکدامنی می‌بخشد.
به صراحت بگویم تفاوت میان انسان بی‌سواد و انسانی که دکترا دارد، همان قلمی است که در جیب دارد، آیا تفاوت فقط همین است؟ خنده‌ دار است. او سی و پنج سال درس خوانده است، ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان، دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس و دکترا. سی پنج سال درس، مطالعه‌ی شبانه روزی، تحقیق، تألیف، بررسی، مرور، حفظ و امتحان دادن. تمام این مراحل برای اینکه حرف دال که مخفف دکترا است در کنار اسم وی گذاشته شود. این دال دکتری با یک خودکار در جیب نشان داده می‌شود؟ گاهی یک شخص کم سواد چند خودکار در جیب خود می‌گذارد، شش خودکار در جیب و کتاب‌ها را در کتاب خانه‌اش بر عکس قرار می‌دهد.

مکارم اخلاق، نزد خداوند اندوخته است:

imageاخلاق چیز دیگری است، این که خداوند شما را در نماز یاد کند از اینکه شما او را در نماز یاد کنید، بالاتر است. او اگر شما را یاد کند به شما حکمت می‌بخشد.

﴿ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً ﴾
﴿ و به هر كس حكمت داده شود، به يقين‏، خيرى فراوان داده شده است﴾

(سوره بقره آیه: 269 )

اگر او شما را یاد کند به شما بردباری می‌بخشد. انسان بردبار تقریبا هم درجه‌ی پیامبر است. اگر شما را یاد کند به شما خرسندی می‌بخشد، بزرگواری، شجاعت، اخلاق نیک، می‌بخشد. مکارم اخلاق نزد او است. اگر خداوند بنده‌ای را دوست داشته باشد به او اخلاق نیک می‌بخشد. بدون تعارف اگر اخلاق شما نمایان نباشد؛ نشانه‌ی ایمان شما چیست؟ همین اخلاق، مؤمن:

﴿ أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لَا يَسْتَوُونَ ﴾
﴿ آيا كسى كه مؤمن است چون كسى است كه نافرمان است،‏ يكسان نيستند﴾

(سوره سجده)

﴿ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ * مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴾
﴿ پس آيا فرمانبرداران را چون بدكاران قرار خواهيم داد*شما را چه شده چگونه داورى مى ‏كنيد﴾

(سوره قلم )

اخلاق فطری اصلی را باید در خود داشت که اخلاق نماز است. کسی که با خدا ارتباط دارد از خداوند بزرگواری، و بردباری می‌گیرد.

تنها با کمال ناشی از نماز می‌توان به خدا تقرب جست:

اکنون یک نکته‌ی بسیار مهم که خداوند عز وجل می‌فرماید:

﴿ وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا ﴾
﴿ نام‌هاى نيكو به خدا اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانيد ﴾

(سوره اعراف آیه: 180 )

خداوند نام‌های نیک دارد یعنی کریم، حلیم و بردبار، بسیار عفو کننده، رؤوف، بسیار دانا، بی نیاز، قدرتمند، وقتی شما کمالی را از او بگیرید و با این کمال با بندگانش در تعامل باشید؛ به او نزدیک می‌شوید.
بنابراین تنها با کمال گرفته شده از خداوند از طریق نماز می‌توان به او تقرب جست. با این کمال با انسان‌های پیرامون خود تعامل برقرار کنید تا خداوند شما را بپذیرد. بزرگوار، بزرگوار را دوست دارد، بردبار، بردبار را و وفادار، وفادار را دوست دارد. این آدابی که پدر و مادر، معلم، راهنما، مدرس، خطیب، دعوتگر و مدیر در پی آن هستند اخلاق ارتباط با خدا است. اخلاق تقرب و محبت است.

ارتباط با خدا انسان را به نوعی از ذوق می‌رساند که او را وادار به اجرای برنامه‌ای که تا کنون نمی‌دانسته؛ می‌کند:

imageبرادران گرامی، اخلاق آموزشی، آداب را می‌خوانید، شمایل پیامبر را می‌خوانید، هر کتابی را در ادب بخوانید، تحقیق، دلایل، آیات، احادیث، داستان ها، افکار، بسیار زیبا است. این آموختن است، می‌آموزید. یا آنچه را آموخته‌اید؛ اجرا می‌کنید یا فراموش می‌کنید. یا آنچه آموختید اجرا می‌کنید و یا در هنگام خشم هر چه انجام داده‌اید را فراموش می‌کنید. پس اگر بخواهیم بر یک اخلاق معین تأکید کنیم؛ آن اخلاق مرتبط با فطرت از طریق ارتباط با خداوند بزرگ است. می‌توانم یک فکر بسیار مهم به شما بدهم. اگر فرض کنیم شخصی یک حکم شرعی را نیاموخته است اما با خداوند ارتباط قوی دارد، باور کنید مبالغه نمی‌کنم اگر بگویم بدون آنکه بداند این حکم شرعی را فطرتا اجرا می‌کند. نهی شدیدی در خلوت با زنی که برایش حرام است، وجود دارد. اگر شخصی این ارشاد را هرگز نخوانده باشد اما با خداوند ارتباط قوی داشته باشد وقتی وارد خانه‌ی یکی از خویشان خود شود مثلا خانه‌ی پسر عمویش، همسرش به او می‌گوید: بفرما، فکر می‌کند پسر عمویش در خانه است، سپس متوجه می‌شود که خارج از خانه است و فوری عقب می‌آید و فطرت عمومی او به او اجازه نمی‌دهد که با یک زن نامحرم خلوت کند.
من مطمئنم که انسان وقتی با خداوند بزرگ ارتباط داشته باشد؛ شاید به درجه‌ای فطرت برسد که او را وادار به اجرای برنامه‌هایی کند که از آن اطلاع ندارد. عمر رضی الله عنه می‌گوید: چه بنده‌ای است صهیب image
که اگر از خدا هم نمی‌ترسید، نافرمانی اش را نمی‌کرد. مسائل فراوانی وجود دارد که فطرت به شما دیکته می‌کند و سپس می‌بینید حکم شرعی مانند کاری است که شما کرده اید. این مساله مورد اطمینان است. مسائل زیادی را ذوق و فطرت املا می‌کند و بعد که اجرا می‌کنید می‌بینید حکم شرعی بوده است.
یادم هست باری در سفر بودم. می‌خواستم نماز بخوانم دیدم پشت سرم بیست نفر اقتدا کرده‌اند. یک شهری شمالی دور افتاده بود. به بر اساس ظن غالبم آنان نمی‌دانستند که مسافر در ظهر دو رکعت می‌خواند و وقتی سلام می‌دهد می‌گوید نمازتان را کامل کنید من مسافرم. ترسیدم پریشان شوند. نماز را کامل خوانم تا اشتباهی برایشان پیش نیاید. در حین مطالعه‌ی برخی از احکام فقهی دیدم که وقتی گمان کردید شخصی که به شما اقتدا کرده در صورت سلام دادن شما نمازش ناقص می‌شود؛ نمازتان را کامل بخوانید.
مسائل زیادی فطرتا به یاد انسان می‌آید. یک حکم شرعی، مثلا بنا بر برخی از احکام فقهی انسان بهتر است با عروس جوان خود وقتی شوهرش نیست؛ تنها نباشد. این در کتاب ابن عابدین آمده است. من مردمی را می‌شناسم وقتی وارد خانه‌ی پسرشان می‌شوند و پسرشان در خانه نیست به عروس خود می‌گویند: باری دیگر می‌آیم، شاید به خاطر اینکه جوان است و او وضعیتی مشخص دارد تا هیچ اشکالی ایجاد نشود پس به خودش اجازه نمی‌دهد با او تنها باشد درحالی که برایش جایز است. او همسر پسرش است اما بهتر است پسرش هم در خانه باشد. این مسأله حاصل اجتهادات است.

آیه در محل خود معنا دارد و اگر از سیاق خود خارج شود؛ مفهومی دیگر می‌یابد:

نکته‌ای که اکنون بیان داشتم، یعنی ممکن است شما حکمی شرعی را از روی فطرت برداشت کنید سپس غافلگیر می‌شوید از این که کار شما در شمایل نبوی روایت شده است. آیه قرآنی این مفهوم را تأکید می‌کند:

﴿ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ ﴾
﴿ از آنچه به سوى تو نازل شده شاد مى‌‏شوند﴾

(سوره رعد )

imageصحابی بزرگوار پس از ارتباط قوی‌اش با خدا سطح خود را بالا می‌برد. وقتی حکم فقهی مطابق آنچه وی بر اساس آن ارتقاء یافته، در قرآن بیاید، شادمان می‌شود.

﴿ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ ﴾
﴿ از آنچه به سوى تو نازل شده شاد مى‌‏شوند﴾

طبیعتا اگر آیه‌ای در قرآن از سیاق خودش خارج شود معنایی مستقل خواهد داشت که در آن سیاق مفهوم دیگری دارد. مثلا:

﴿ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ﴾
﴿ و هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راه بيرون‏ شدنى قرار مى‏ دهد﴾

( سوره طلاق )

سیاق این آیه درباره‌ی طلاق است یعنی کسی که در طلاق دادن همسرش از خداوند بترسد و او را یک، دو و سه طلاق بدهد خداوند برای بازگرداندن وی به او فرصت می‌دهد اما کسی که طلاق بدعت و بر خلاف سنت رسول الله انجام دهد در برخی از مذاهب راهی برای رجوع وجود ندارد.

﴿ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ﴾
﴿ و هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راه بيرون‏ شدنى قرار مى‏ دهد﴾

این آیه را از سیاق خود خارج کنید چندین جلد درباره‌ی آن نوشته می‌شود. کسی که در تربیت فرزندان خود از خدا بترسد خداوند در برابر عقوقشان، برای وی فرصتی قرار می‌دهد و کسی که در کسب مال خود از خداوند بترسد خداوند راهی برای جلوگیری از تلف شدن مال او قرار می‌دهد و به همین ترتیب. پس گاهی آیه در سیاق خود یک مفهوم دارد و اگر از سیاق خود خارج شود معنایی دیگر خواهد داشت.

﴿ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ ﴾
﴿ از آنچه به سوى تو نازل شده شاد مى ‏شوند﴾

نفس او ارتقا یافت پس در قرآن چیزی متناسب با نفسش آمده است.

تناقض میان سرشت و تکلیف، بهای بهشت است:

imageبرادران، انسان گرایش فردی و گرایش اجتماعی دارد. در گرایش فردی دوست دارد خودش را ثابت نماید یعنی خداوند عز وجل دستور داده شما بیدار شوید تا نماز صبح را بخوانید و سرشت شما را دوستدار خواب قرار داده است. طبیعت خواب است و بیدار شدن تکلیف می‌باشد. هم طبیعت هست و هم تکلیف. طبیعت یعنی مال را بگیر و تکلیف یعنی آن را انفاق کن. طبیعت می‌خواهد به رسوایی‌های مردم بپردازید اما تکلیف می‌گوید سکوت کنید. طبیعت می‌گوید چشم به زیبایی‌های زن بیگانه بدوزید و تکلیف امر به فروهشتن چشم می‌کند. این تناقض میان طبیعت و تکلیف بهای بهشت است.

﴿ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى ﴾
﴿ و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت * پس جايگاه او همان بهشت است ﴾

( سوره نازعات )

اکنون طبیعت فردی است و تکلیف همیاری است. انسان در حد فاصل بین فردی و اجتماعی قرارا دارد. شما گرایش فردی و اجتماعی دارید. می‌خواهید به تنها موفق باشید و تمام افراد پیرامون شما مردود شوند و مانند طاووس احساس لذت کنید اما گرایش والا می‌گوید با پیروزی همه‌ی افراد پیرامون خود شادمان شوید و این گرایش والا است.

نیاز به محبت نیازی اساسی است و محبت یکی از اصول دین است:

imageانسان نیاز به محبت دارد. هر انسانی که احساس نیاز به دوست داشتن و یا دوست داشته شدن نکند انسان نیست. نیاز به محبت نیازی اساسی است. اما مؤمن قهرمان کسی است که آن که سزاوار دوست داشتن است را بشناسد. کلمه‌ی عید عشاق کلمه‌ای است که هرگز خداوند را خشنود نمی‌کند. گاهی ممکن است رابطه‌ی نامشروع باشد. ممکن است به نام محبت و عشق زنا روی دهد. اما مؤمن خداوند را دوست دارد.

﴿ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ ﴾
﴿ كسانى كه ايمان آورده‏‌اند به خدا محبت بيشترى دارند ﴾

(سوره بقره آیه: 165 )

یعنی هیچ موضوعی مانند محبت در مؤمن ریشه ندارد. محبت در خون او جاری است. خداوند را دوست دارد. رسول الله را دوست دارد. یاران رسول الله، تابعین، مؤمنان، علما و مساجد را دوست دارد. قرآن، image
اعمال نیک، فروتنی و هر چیز کاملی را دوست دارد. پس محبت در دین یک اصل است و کسی که خود را نیازمند دوست داشتن یا دوست داشته شدن نمی‌بیند اصلا انسان نیست. اما این محبت والا به محبتی حرام تبدیل شده است که جهان هر روزه جشن آن را می‌گیرد. احتیاج به تقدیر و اثبات خود هست. محترم باشید، ارزش داشته باشید، تأثیر گذار باشید. انگشت نما باشید. فلانی است! مقام والایی داشته باشید، این‌ها نیازهای انسان است. نیاز به تقدیر و ارزشمند بودن و ثابت کردن خود.
نیاز به انس و الفت دارید. هر چند خانه بزرگ باشد و شما تنها باشید می‌گوید: می‌خواهم با کسی باشم. انس گرفتن یک نیاز اجتماعی اساسی است. گاهی انسان با خانواده، فرزندان، خویشان و دوستان و همکارانش انس می‌گیرد. دوست دارد با مردم همنشین باشد.
شما نیاز به یک تکیه گاه قوی دارید. پسر عمو دارید، شماره تلفن او را دارید. مقام والایی دارد. احساس آرامش می‌کنید. شما نیازمند کسی هستید که با او قدرت بگیرید و پناه شما باشد و هنگام نیاز به شما پاسخ دهد.
شما نیازمند امنیت هستید، این‌ها همه نیازهای اجتماعی است. نیازمند گرفتن برخی از افکار از دیگران هستید. تجربه‌ها و دانش‌ها و نیز کسب دستاورد و ... به دیگران نیازمندید.
نیازهای فردی هم دارید. تا زمانی که نیاز فردی و نیاز اجتماعی محقق باشد میان این دو برای انسان تناسب و هماهنگی برقرار است. اما گاهی خدای نکرده شما برای خود آبرویی دارید و دوست شما خانه‌اش را به دلیل بحران‌های اجاره به شما عاریه می‌دهد. زمانی که قانون، به هر ترتیب که بود؛ از مستأجر حمایت می‌کرد. او خانه‌اش را یک ماه به شما امانت می‌دهد و شما پس از هشت سال به او می‌گویید: این شما و این دادگاه. من مستاجرم. شهرت، جایگاه، روابط، شکوه، و تمام ويژگی‌های کامل خود را به خاطر این خانه زیر سوال برده اید. خانه‌ای زیبا با اجاره‌ی اندک.

اهمیت دین به نیاز اجتماعی، از نیازی پاسخ داده شده تا عبادتی انجام شده:

بنابراین وقتی نیازهای اجتماعی انسان با نیازهای فردی او تداخل پیدا می‌کند ممکن است منافع شخصی او بر شهرت وی تاثیر بگذارد و این مشکل جهان امروز است. جهانی که قبلا تمدنی پیشرفته بود. جهانی که به حقوق بشر و زنان و کودکان باور داشت. اکنون که پانصد کودک در غزه کشته شده لب از لب نگشود زیرا منافع او در زمین دشمن است.
imageگاهی منافع شخصی با مقام اجتماعی تداخل می‌یابد. به عظمت این دین بنگرید. نیاز اجتماعی را در حد عبادت محسوب می‌کند. شما به عنوان مؤمن وقتی با برادرتان صادق باشید نزد خداوند با ارزش می‌شوید. وقتی از برادرتان دیدن می‌کنید نزد خداوند جایگاه می‌یابید. وقتی به عیادت بیماری می‌روید، نیاز برادرتان را برطرف می‌کنید نزد خداوند ارزشمند می‌شوید. گویا عظمت این دین نیاز اجتماعی را والا نموده و از نیاز برآورده شده به عبادت انجام شده رسانده است. مؤمن این گونه است.
هم چنین مؤمن دوست داشته می‌شود. او قصد ندارد دوست داشته شود. زیرا برنامه‌ی الهی را انجام می‌دهد که در آن دروغی نیست. دعوت می‌شود اجابت می‌کند. از او پرسش می‌شود پاسخ می‌دهد. درباره‌ی مساله‌ای از او نظر می‌خواهند انصاف به خرج می‌دهد.
سرورمان رسول الله روزی اسیران از مقابل ایشان رد می‌شدند، یکی از اسیران، داماد ایشان ابوالعاص بود. آمده بود تا به همراه مشرکان با ایشان بجنگد اما اسیر شده بود. اما او داماد بسیار خوبی بود. ایشان علیه الصلاة والسلام فرمود: به خدا سوگند ما او را به عنوان داماد نکوهش نمی‌کنیم. به وفاداری بنگرید. به انصاف بنگرید. او را به عنوان داماد نکوهش نکرده‌ایم.
بنابراین بزرگ‌ترین چیزی که در ایمان است این است که نیازهای اجتماعی شما به حد عبادت رسیده است. شما نیازهای اجتماعی خود را برآورده می‌کنید، اینکه راست بگویید، دعوت را اجابت کنید، فروتن باشید، عیادت بیمار بروید، گرسنه را غذا دهید، برهنه را بپوشانید، عیادت بیمار روید، تمام این‌ها فعالیت‌های اجتماعی است اما تمام این فعالیت‌ها نزد خداوند کارهای نیک است. بنابراین در زندگی مؤمن دشوار است که مقام اجتماعی خود را فدا کند زیرا این جایگاه یک جایگاه نیست بلکه یک عبادت است. در اینکه انسان جایگاهی را فدا کند، تفاوت است. وقتی مبلغ فراوانی باشد که تمام مشکلات شما را حل کند به شما می‌گوید خیر است ان شاء الله و به خاطرمنافع آبرویش را لکه دار می‌کند اما مؤمن فعالیت اجتماعی اش عبادت است. بنابراین از ترجیح منافع شخصی بر جایگاه اجتماعی‌اش در امان است.

کسی که در روابط اجتماعی خود از خداوند فرمان برد در نزد او بالاترین درجه‌ها را دارد:

برادران، نکته‌ی دوم و این زیباترین بخش ایمان است که فعالیت اجتماعی مؤمن کانال‌های پاکی دارد. مراسم و جشن شبانه نیست که عواید آن برای یتیمان منظور شود. هیچ بخت آزمایی خیریه‌ای وجود ندارد. هیچ سفر مختلطی به خاطر کسب اطلاع از یک موضوع معین وجود ندارد. مؤمن مقید به کانال‌ها پاکی است و تمام فعالیت‌های اجتماعی‌اش بر اساس کانال‌های پاکی ترتیب داده شده است.
برادران، من می‌خواهم تأکید کنم که فعالیت اجتماعی یک فعالیت عبادی است. شما بدون آنکه بدانید باعث شگفتی و جذب دیگران می‌شوید؛ زیرا منهج الهی را اجرا می‌کنید.
imageبرادری را یاد می‌آورم که ساختمانی ساخت. بنا به دلایلی که دست او نبود در ثبت بنا به نام صاحبان آن تاخیر ایجاد شد. کسانی که خانه را از سال‌ها پیش به بهای بسیار اندکی گرفته بودند تقریبا قیمت آن بیست برابر شده بود. مبلغی را به او پیشنهاد دادند تا خانه را به نام آنان نماید. گفت: نه به خدا من همان زمان آن را فروخته‌ام و سود آن را به شما داده‌ام و بها را گرفته‌ام. من نزد شما چیزی ندارم. او به خاطر فرمانبری از الله چیزی از آنان نگرفت و آنان او را بسیار اکرام نمودند.
به محض این‌که در روابط اجتماعی از خداوند فرمان برید نزد خداوند و مردم والا می‌گردید و این همان برنامه‌ی الهی است. بنابراین کانال‌های اجتماعی نزد مؤمن پاک و پاکیزه است و ظاهر شما آداب است. ارتباط آداب با درس در تربیت فرزندان این است که وظیفه‌ی شما تربیت فرزندتان است.

(( لأنْ يُؤَدِّبَ الرجلُ وَلَدَه، خيرٌ من أن يتصدق بصاع ))
((اگر پدری فرزندش را تربیت کند، بهتر از این است که روزی یک پیمانه صدقه بدهد))

[ترمذی از جابر بن سمره ]

سخنانی نباید گفته شود. نشستنی غیر مؤدبانه، حرکت‌های نامناسب، لباس‌هایی نامناسب، به خدا سوگند رانندگی نامناسب خودرو که بی گواهینامه می‌نشیند و مرتکب جرمی می‌شود، جلسات نامناسب، توضیحات نامناسب وجود دارد. اما مؤمن مؤدب است. پروردگارش او را با ادب اسلامی ادب کرده است.

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر