حالت سیاه
02-05-2024
Logo
تربیت اسلامی - تربیت فرزندان در اسلام 2008 - درس (32-36) : تربیت اجتماعی -13 احترام به بزرگان و معلمان
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعده‌ی امانت دار. بار خدایا ما را از تاریکی‌های نادانی و گمراهی به انوار معرفت و دانش و از لجنزارهای شهوت‌ها به بهشت برین بیرون ببر.

آموزش از شریف‌ترین شغل‌ها است زیرا به شغل پیامبران مربوط است:

با درس دیگری از دروس تربیت فرزندان در اسلام و هم‌چنان با موضوع تربیت اجتماعی با عنوان جدید احترام بزرگان و معلمان در خدمت شما هستیم.
imageپیش از هر چیزی پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌فرماید:

(( وإنما بعثت معلماً ))
((و من فقط به عنوان معلمی مبعوث شده‌ ام))

[حارث از عبد الله بن عمرو بن العاص ]

پس آموزش از بهترین شغل‌ها و مرتبط با کار پیامبران است.

﴿ وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾
﴿ و كیست‏ خوشگفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نماید و كار نیك كند و گوید من [در برابر خدا] از تسلیم شدگانم﴾

(فصلت)

شاید انضباط اخلاقی که گذشتگان نیک آن را یادآور می‌شوند به دلیل وجود معلمی بود که حامل رسالت بود.
باری نزد استاد خود در دانشگاه بودیم. گفت: اگر بخواهم برای انسانی دعای بدبختی کنم دعا می‌کنم معلم شود و اگر بخواهم برای انسانی دعای خوشبختی کنم دعا می‌کنم معلم شود.
چگونه میان این دو سخن تناسب برقرار کنیم. معلمی که رسالت معلمی را بر دوش دارد خوشبخت‌ترین انسان است و معلمی که رسالت را رها کرده بدبخت‌ترین انسان است.

کسی که فرزندش باب میلش نباشد بدبخت‌ترین انسان است:

بنابراین خداوند می‌فرماید:

﴿ وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴾
﴿ و كیست‏ خوشگفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نماید و كار نیك كند و گوید من [در برابر خدا] از تسلیم شدگانم﴾

آیه بسیار روشن است؛ در زمین کسی از دعاگران به درگاه خدا بهتر وجود ندارد:

﴿ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴾
﴿به سوى خدا دعوت نماید و كار نیك كند و گوید من [در برابر خدا] از تسلیم شدگانم﴾

image بنابراین: به صلاح امت و نسل‌ها نیست و نیز به صلاح پیشرفت در تعبیر معاصر نیست که جایگاه معلم به لرزه افتد. معلم و پزشک هر دو تا زمانی که احترام نشوند خیرخواه نمی‌باشند، یعنی پدر مربی، پدر دانا و پدر مؤمن پسرش را بر اساس احترام به معلم پرورش می‌دهد؛ زیرا امت تنها به وسیله‌ی معلمان بنا می‌شود.
باری در یک دیدار و در یک نشست تلویزیونی گوینده از من پرسید: برای قدرتمند شدن امت چه کنیم؟ به او گفتم: از کودکان آغاز می‌کنیم. نسلی که آینده نامیده می‌شوند، بزرگسالان معاصران، پیران گذشتگان و کودکان آیندگان هستند. مبالغه نمی‌کنم اگر بگویم: تنها برگ برنده‌ای که نزد مسلمانان باقی مانده است فرزندانشان هستند و اگر فرزندتان کسانی که آرزو دارید نباشند شما بدبخت‌ترین انسان هستید، زیرا آنان ادامه‌ی شما هستند. در راه می‌روید سه جوان را می‌بینید که سیگار می‌کشند. اولین آنان پسر خودتان است، عصبانی شده و خشمگین می‌شوید. دومی برادرزاده‌ی شما است کمتر عصبانی می‌شوید. سومی دوست برادرزاده شما است و برایتان مهم نیست. فرزند شما یعنی خود شما، پسرتان ادامه‌ی شما است و بخشی از وجود شما است.
به خداوند سوگند می‌خورم گاهی خواهر محترمی به من زنگ می‌زند و می‌گوید پسرش از راه خدا منحرف شده است و ساعت دو نیمه شب به خانه می‌آید و نمی‌داند با چه کسی می‌گردد و پاسخی به مادرش نمی‌دهد و بلکه بر او می‌تازد. به خداوند سوگند می‌خورم نزدیک بود از درد بمیرد.
شما وقتی به فرزندانتان اهمیت می‌دهید به خودتان اهمیت می‌دهید و وقتی فرزندانتان را تربیت می‌کنید با خودتان آشتی کرده‌اید و وقتی فرزندانتان را تربیت کنید خوشبختی وصف ناپذیری کسب نموده‌اید. در قرآن کریم آمده است:

﴿ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً ﴾
﴿ و كسانى‏ كه مى‏‌گویند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مایه‌ی روشنى چشمان [ما] باشد و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان﴾

(فرقان )

احترام به معلم نشانه‌ی تمدن و پیشرفت است:

به گوینده گفتم: از خردسالان آغاز می‌کنیم. اگر می‌خواهید یک امت قدرتمند و منضبط تشکیل دهید، ملتی که نقش ملت‌های گذشته را در رهبری امت‌ها در دست داشته باشد، باید از خردسالان آغاز کنید. چگونه از خردسالان آغاز کنیم. از معلمان آغاز می‌کنیم. تنها ابزار خیزش امت معلم است. پزشک با بیمار است. با احترام کامل و احترام زیاد به پزشک. او با بیماران است و وکیل با مشکل داران، نجار با تخته و چوب و آهنگر با آهن سر و کار دارند. اما معلم با جگرگوشه‌های ما همراه است. معلم با پاک‌ترین گروه جامعه است. معلم با کسانی است که ادامه‌ی ما هستند. بنابراین به صلاح امت نیست که جایگاه امت را دچار تزلزل کنند. حرفی علیه معلمان به فرزندتان نیاموزید حتی اگر اشتباه کرده باشد. پسرتان را به احترام معلم عادت دهید، زیرا کسی که معلم خود را احترام کند از او بسیار می‌آموزد.
به شما می‌گویم: احترام به معلم نشانه‌ی تمدنی بودن است و احترام نکرندش عقب افتادگی است. در یکی از شهرهای آلمان شنیدم که بهترین خانه، خانه‌ی معلم است. در هر مراسم رسمی معلم بر رئیس جمهور مقدم می‌شود. این آداب و رسوم آنان است.
او که مسئولیت تربیت فرزندان را بر عهده دارد. با تاسف فراوان شاگردان ممتاز دبیرستانی برای ثبت نام به دانشکده‌ی پزشکی می‌روند و در کشورهای دیگر به دانشکده‌ی حقوق می‌روند، زیرا تصور می‌کنند کسی که مدرک لیسانس دانشکده‌ی حقوق دارد وزیر یا استاندار خواهند شد. مردمانی که امور مردم به آنان موکل می‌شود باید در سطح والایی از دانایی باشند. در کشورهای دیگر به عرصه‌های بسیار حساسی برده می‌شوند که دولت به آنان نیاز دارند. اما من به این فکر می‌کنم که کسانی که این نسل‌های در حال رشد امت در دست آنان هستند چه آینده‌ای خواهند داشت؟ آینده شان در گرو فرزندان امت است.
اگر یک انسانی افسرده باشد که در آمدش کفایت پنج روزش را نمی‌کند، فرهنگ او پایین‌تر از سطح مطلوب است، پول یک کتاب را ندارد و با دستمزدی کار می‌کند که کفایت چند روزش را هم نمی‌کند. این شخص چگونه یک نسل را تربیت می‌کند؟ چگونه الگو خواهد بود؟ چگونه علمی می‌آموزاند؟ چگونه تربیت می‌کند؟ چگونه نمونه و مثال خواهد بود؟ من اطلاعات دقیقی از برخی از کشورهای خیلی قدرتمند دارم و امیدوارم که چنین باشد که کسانی که کودکان را آموزش می‌دهند از نخبگان امت هستند. چگونه به فرزند خود می‌آموزید که دروغ نگوید؟ سهل انگاری نکند؟ چگونه به او می‌آموزید که به بزرگ‌تر احترام بگذارد؟ به عالم احترام بگذارد؟ وقت خود را مدیریت کند؟ امور خود را اصلاح نماید؟ ارتباط خود با دیگران را اصلاح نماید؟ برای خود هدفی ترسیم نماید؟ از طریق معلم. این کسی است که تربیت فرزندتان را بر عهده دارد و اگر نیک باشد کودک شما نیک خواهد بود و اگر فاسد باشد فرزندتان نیز فاسد خواهد شد.

بنای امت از آموزش آغاز می‌شود:

بار دیگری می‌گویم: بنای امت از آموزش آغاز می‌شود. از خویشان خود بپرسید نسل گذشته در تمام عمر خود به معلم خود احترام داشتند و معلمان در گذشته صاحب رسالت بودند. خشنودی خداوند را می‌خواستند؟ زیرا مقام علم بالاترین مقام‌ها است. در بلندترین ساختمان آموزشی در دمشق که عمر آن به سال سی و شش باز می‌گردد. در بازسازی اول بر سر در آن نوشته بود: مقام علم بالاترین مقام‌ها است.

﴿ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكَ عَظِیماً ﴾
﴿ و به تو چیزی آموخت که پیش‌تر نمی‌دانستی و لطف خداوند به تو زیا بود ﴾

(نساء )

امیدوارم پدران و مادران در حق معلمان سخنان ناپسندی بیان ننمایند زیرا این کار اعتماد پسر به معلم خودش و لو اشتباه باشد، را از دست می‌دهد.

هیچ پدری حق ندارد جایگاه معلم را در مقابل پسر خود متزلزل کند:

imageپیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

(( لیس من أمتی من لم یجل كبیرنا ویرحم صغیرنا ویعرف لعالمنا حقه ))
((کسی که بزرگ ما را احترام نکند و به خردسال ما رحم نکند و حق عالم ما را نشناسد از ما نیست))

[طبرانی از عباده بن صامت ]

برخی از ارشادات پیامبر را برایتان بیان می‌کنم: «با کسی که به اندازه‌ی خود برایت فضیلت قائل نیست دوستی نکن.»
با کسی که آموزش را ناچیز می‌شمارد دوستی نکنید. باور کنید مبالغه نمی‌کنم. من بیش از سی و پنج سال را در تعلیم و آموزش گذرانده‌ام. در دانشگاه و به صورت رسمی. به خدا سوگند هر سال بیش از سال گذشته احساس خوشبختی می‌کنم. زیرا من در مقابل یک نسل در حال رشد هستم. اگر در مقابل آنان مانند یک نمونه‌ی والا باشم آنان از من می‌آموزند. روح و عقل و اخلاقشان را من می‌سازم. کسی که بتواند روح‌هایی را بسازد خیر آن به تمام امت می‌رسد. گاهی کارمندی را می‌بینید که خدمات شهروندی ارائه می‌دهد. دلسوز و مهربان است و تلاش می‌کند به بقیه خدمت کند. انصاف دارد. من می‌گویم: این انسان حتما تربیت والایی داشته است و مردم می‌گویند: فلانی مربی است. شما نباید مقام معلم را در مقابل فرزند خود پایین آورید. شما به عنوان یک پدر هستید. پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

(( تعلموا العلم، وتعلموا للعلم السكینة والوقار، وتواضعوا لمن تعلَّمون منه ))
((علم را بیاموزید و همراه با آن آرامش و متانت را نیز بیاموزید و نسبت به کسی که از او می‌آموزید فروتن باشید))

[طبرانی از ابوهریره ]

فرزندانمان را راهنمایی می‌کنیم که به معلم خود احترام بگذارند. گاهی یک دانش آموز یک دسته گل در دست دارد و در یکی از روزهای سال برای معلم خود می‌برد. می‌بینید که این دانش آموز می‌درخشد. یک دسته گل ساده برای این‌که معلم احساس کند از او تشکر شده است. این سپاسگزاری تلاش بیشتری به دنبال خواهد داشت. من به تمام مادران نزدیکانم و یا پدرانی که نزد من می‌آیند و از معلم فرزند خود شکایت می‌کنند، سفارش می‌کنم: برو نزد معلم و دل او را به دست بیاور و به او احساس بده که تلاش‌های تو نزد ما قابل تقدیر است تا به فرزندتان اهمیت دهد. اگر درس خطاب به مدیران مدارس و یا مدیران پرورشی باشد می‌گویم: باید راحتی و کرامت معلم را ایجاد کنید و در این صورت او می‌بخشد.

راحتی و کرامت دو اصل نزد هر انسانی است:

همیشه می‌گویم: نیاز و کرامت انسان را مد نظر قرار دهید و آنگاه از او همه چیز بگیرید. نیاز و کرامت انسان را مد نظر قرار دهید. در سطح یک شرکت نیازهای یک کارمند که لایق کرامت است را برآورده کنید. به او کرامت ببخشید آن گاه همه چیز از او بخواهید. این چیزی است که در مدیریت کارها تأثیر دارد. اگر این شخص که نزد شما است، نیازهایش را برآورده کنید با این کار کرامت او را که برایش تلاش می‌کند به او بخشیده‌اید و او را در اختیار گرفته‌اید، آن گاه همه چیز را در اختیار شما خواهد گذاشت.
من این سخن را بسیار تکرار می‌کنم: به یک انسان نان و کرامت ببخشید و همه چیز از او بگیرید و در هر کار اداری به افراد پیرامون خود کرامت دهید و نیازشان را برطرف کنید و هر چیزی را از آنان بخواهید. من امیدوارم پژوهش‌های دانشگاهی درباره‌ی مدیریت کار در اسلام نیز انجام شود. چگونه می‌توانید از این انسان بخواهید همه چیز را به شما ببخشد؟
شاید برایتان گفته باشم از یک کارخانه در این شهر زیبا بازدید کردم و صاحب کارخانه به من گفت تولیدات این کارخانه تا شش ماه فروخته شده است و هزینه‌ی آن کاملا پرداخت شده است. دلیل کار خوب و درست است. درست کار بودن از کجا آمده است؟ زیرا او حقوق بالایی به کارمندان خود پرداخت می‌کرد. آنان برای منافع عمومی کار می‌کردند.

مهم این است که انسان خواسته‌ی اطرافیان خود را برآورده کند تا آنان غرق خدمت او شوند:

بار دیگر: نان و کرامت انسان را به او بدهید و هر چه می‌خواهید از او بگیرید. اگر نیازهای معلم را برآورده کنیم و کرامت او را به وی ببخشیم او را در اعتماد به نفس کمک کرده‌ایم تا مطالعه کند و کتابی بخرد و به او حقوقی داده‌ایم تا نیازهای خود را برآورده کند و کرامتش را محقق کند و در مقابل همه چیز از او گرفیم.
بنده‌ی حقیر در چهل سال پیش یک دبیرستان را مدیریت می‌کردم. برای معلمان برنامه‌ای بسیار عالی ارائه دادم و کرامت آنان را به آنان بخشیدم. هر دانش آموزی که از حد خود تجاوز می‌کرد به در خواست مدرس اخراج می‌شد. باور کنید نسبت قبولی در مدرک دبیرستان نود و نه درصد شد. چه می‌خواهید؟ من در اصل مدرسی بودم که می‌دانستم مدرس چه می‌خواهد. آسایش و کرامت را به او ببخشید و همه چیز از او بگیرید. این بر کارها نیز قابل اجرا است. در تجارت، مؤسسات، بیمارستان‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها و در خانه‌ها. این پسر نیاز به یک چیز دارد. پدر موفق نیازهای مشروع فرزندش را برآورده می‌کند و در خانه به او کرامت می‌بخشد و می‌بینید که نظم و انضباط چطور برقرار می‌شود. دیگر هیچ از حد گذراندنی نخواهد بود.
پدری برایم تعریف می‌کرد: به خدا سوگند پسرانم در مقابل من چون سربازانی در خدمتم هستند. زیرا وی آینده‌ی آنان را تضمین کرده است. وقتی پدر به فرزندانش اهمیت دهد و نیازهایشان را برآورده کند و آسایش آنان را تأمین کند و کرامتشان را در خانه به آنان ببخشد غرق خدمت او خواهند شد.
من همیشه می‌گویم: مهم این است که اطمینان حاصل کنید فرزندانتان آرزوی مردن شما را دارند یا آرزوی ماندن شما؟ فرزندان ماندن پدر نیک را آرزو دارند و آرزوی مرگ پدر بخیل را می‌کنند. طبیعتا آنان به روز نمی‌دهند و این یک امر درونی است، اما اگر وی سرما خورد و پزشک بیاورند می‌گوید: این بیماری گذرا است و آنان بسیار ناراحت می‌شوند. چطور گذرا است؟ کاش می‌مرد.

مهم این است که نه تنها پدر محترم باشد بلکه محبوب نیز باشد و بهای محبت احسان است:

imageمن یک عبارت را زیاد به کار می‌برم. مرا ببخشید: در فرهنگ اسلامی پدر بسیار محترم است اما مهم این است که نه تنها محترم باشید بلکه محبوب باشید. در فرهنگ اسلامی ما پدر محترم است اما مهم این است که نه تنها پدر محترم باشد بلکه محبوب نیز باشد و بهای محبت احسان است. در برخی از احادیث شریف آمده است:

(( ثلاثة لا یستخف بهم إلا منافق: ذو الشیبة فی الإسلام، وذو العلم، وإمام مقسط ))
((تنها منافق به سه نفر بی حرمتی می‌کند: پیرمرد مسلمان، عالم و پیشوای عدالتگر))

[طبرانی از ابوامامه باهلی ]

هر قاضی پایبند یا مدیر پایبند یک ناحیه، رئیس شهرداری پایبند، پیشوایی که مقام معینی دارد، با اطرافیان خود با عدالت برخورد می‌کند، به کسی ظلم نمی‌کند، کسی که به او احترام نمی‌گذارد منافق است. یک انسان عالم، کسی که مدرک عالی دارد، علم وآموزش شغل او بوده است، کسی که به او بی حرمتی کند منافق است.

(( ثلاثة لا یستخف بهم إلا منافق: ذو الشیبة فی الإسلام، وذو العلم، وإمام مقسط ))
((تنها منافق به سه نفر بی حرمتی می‌کند: پیرمرد مسلمان، عالم و پیشوای عدالتگر))

[طبرانی از ابوامامه باهلی ]

در برخی از احادیث شریف روایت شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم این دعا را نمود:

(( اللهم لا یدركنی زمان أو لا أدرك زمان قوم لا یتبعون العلم ولا یستحیون من الحلیم ))
((خدایا به زمانی نرسم یا زمانی قومی را درنیابم که به دنبال علم نباشند و از حلیم و بردبار شرم ننمایند))

[حاكم از ابوهریره ]

و این حدیثی دیگر را به یادم می‌آورد:

(( إذا كانَت أُمراؤُكم خیارَكم، وأغنیاؤُكم سُمحاءَكم، وأمورُكم شورَى بینكم فَظَهْرُ الأَرضِ خَیر لكم من بطنها، وإذا كانت أمراؤُكم شِرارَكم، وأغنیاؤُكم بُخَلاءَكم وأُمورُكم إلى نسائكم، فبطنُ الأَرض خیر لكم من ظهرها ))
((اگر اراذل شما امیرانتان باشند و ثروتمندان شما بخیلان باشند و امور شما به دست زنانتان باشد زیر زمین برایتان بهتر از روی زمین است و اگر بهترین‌های شما رهبران شما باشند و بخشندگان شما ثروتمندان شما باشند و در امور خود مشورت کنید روی زمین از درون زمین برایتان بهتر است))

[ترمذی از ابوهریره ]

سیدنا علی بن ابی طالب در کنار پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌نشست. سیدنا ابوبکر وارد شد، سیدنا علی برای او برخاست و پیامبر با یک عبارت زیبا آن دو را ستود، فرمود: «فضیلت اهل فضل را تنها فاضلان می‌دانند».

علم تنها با فروتنی و گوش دادن به دست می‌آید:

فرزندتان را بر احترام به مهمان و بزرگان عادت دهید. پیرمرد را احترام کند و به معلم و مدرس احترام بگذارد. من امیدوارم که پدر به فرزندانش اجازه ندهد در خانه از معلمان خود تقلید کند. این کار بی‌حرمتی است. کسی که تقلید می‌کند مجازات می‌شود و احادیث بسیاری مبنی بر گناه بودن تقلید وجود دارد. پدر به پسرش که از معلم تقلید و به او بی‌حرمتی می‌کند، می‌خندد. این به صلاح پدر و پسر نیست.
در احادیث روایت است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در برخی از نبردها دستور به دفن دو مرد در یک گور داد و می‌پرسید:

(( أیهما كان أكثر أخذاً للقرآن ؟ ))
((کدام یک بیشتر با قرآن همنشین بود))

[بخاری در صحیح از عبد الله بن یوسف]

او را پیش از برادرش گذاشت. علم را حتی در دفن کردن برتری داد. او را پیش از برادرش در گور گذاشت. یکی از علما گفته است: علم تنها با فروتنی، گوش دادن کسب می‌شود. شما با فروتنی تمام علوم را به دست می‌آورید. به خدا شخصی چهل سل این که علم کسب می‌کند و مدارک مختلفی دارد. کتاب‌ها و مقالاتی را می‌خواند و می‌نویسد و انبوهی از علم دارد. شما با یک پرسش مؤدبانه علم او را دریافت می‌کنید. کسی که با مردان مشورت می‌کند عقل آنان را به عاریت می‌گیرد. با یک پرسش مودبانه تجربه‌های او را می‌گیرد.
گاهی چنان‌که گفته می‌شود: کسی که علم را از مردان نگیرد از محالی به محال دیگر منتقل می‌شود. اگر می‌توانستیم از کتاب‌ها بجوییم و به کتاب‌ها بسنده کنیم ساده بود. شاید دومین بودجه‌ی بزرگ در دولت بودجه‌ی آموزش و پرورش باشد. اگر ممکن بود که کتاب‌هایی را بین دانش آموزان توزیع کنیم و این کتاب‌ها خوانده شود و آموزش بدون معلم سودمند بود مسأله آسان بود. اما این علم تنها از معلم گرفته می‌شود و معلم یک سرمشق است.

بزرگی پیامبران در عمل به گفته‌هایشان است:

یک نکته وجود دارد که امیدوارم برای شما روشن باشد. یا مأموریتی که به عهده‌ی پیامبر گذاشته شد چه بود؟ پرسش: وقتی خداوند این شخص را فرستاد تا پیامبر باشد مأموریتی که به عهده‌ی او گذاشته شد چه بود؟ من نیز مانند شما تصور می‌کنم. مأموریت آنان ابلاغ است:

﴿ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ ﴾
﴿اى پیامبر آن‌چه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن﴾

(مائده آیه: 67 )

من به این رسالت یعنی تبلیغ رسالت الگو بودن را نیز اضافه می‌کنم. هر کس به شما اطلاعاتی می‌دهد آن را حفظ کنید و به اطرافیان خود نیز بیاموزید. اما بزرگی پیامبران به خاطر عمل به گفته‌هایشان می‌باشد. چنان‌که گفته‌اند: قرآن هستی ناطق است و هستی قرآن خاموش است و پیامبر علیه الصلاه والسلام قرآنی بود که حرکت می‌کرد.
پمن می‌گویم: ما اکنون نیازی به اسلام موجود در کتاب‌ها و در سی دی‌های ضبط شده، درس‌های صوتی، مقالات و سفارش‌ها نداریم بلکه ما نیاز مبرم به انسان مسلمان متحرکی داریم که او را راستگو، امین، پاکدامن، منصف، بخشنده و متواضع ببینیم. کسی که زمین را از جوامع کافر، سنگدل، خون ریز، غارتگر ثروت ها و خوار کننده‌ی انسان‌ها به جوامع پیشرفته تبدیل کند. ناگزیر نیاز به معلم است. کسی که این علم را از مردان فرا نگیرد از غیر ممکنی به غیر ممکنی دیگر منتقل می‌شود.

از جمله حقوق برادر بر برادر گوش دادن به او و احترام وی می‌باشد:

درباره‌ی امام شافعی روایت شده است که هر وقت کتاب را در مقابل استاد خود ورق می‌زد هرگز حرفی نمی‌زد. اکنون دانش آموزان کتاب‌ها را با صداهای دلخراش ورق می‌زنند. انسان‌هایی هم هستند که صفحات را بدون صدا ورق می‌زنند. گاهی در مسجد انسانی کفش خود را از مکانی بلند با صدا پرت می‌کند و شخصی هم با آرامش آن را می‌گذارد. ایجاد صدا دلیل بی ادبی است. هر وقت انسانی ادب ورزی کند صدای خود را پایین می‌آورد. امام شافعی در مقابل استاد خود کتاب را بدون ایجاد صدا از برگ‌های آن ورق می‌زد. ربیع بن سلیمان رحمه الله شاگرد شافعی می‌گوید: «به خدا سوگند وقتی شافعی به من نگاه می‌کرد از هیبت او جرات آب خوردن نداشتم.»
گاهی در عروسی‌ها عالمی برای سخنرانی دعوت می‌شود، زیاد دور ننشینید. ولی قهوه توزیع می‌شود، بستنی داده می‌شود و بشقاب‌های روی هم گذاشته می‌شود. صدایی غیر قابل تحمل! سر و صدا! این چه سخنی است؟!
گفته‌اند: درس و سر و صدا با هم جمع نمی‌شوند.
در طول مراسم و در هنگام سرود چیزی توزیع نمی‌شود و وقتی خطیبی در عروسی سخنرانی می‌کند شروع به توزیع بستنی و بشقاب و قاشق می‌شود.
بنابراین من به سخنرانان توصیه می‌کنم تنها زمانی که سکوت باشد سخنرانی کنند؛ زیرا حق برادر بر برادر این است که به او گوش دهد.

هر چه انسان نسبت به معلم احترام بگذارد معلم بیشتر غرق خدمت به دانش آموز می‌شود:

آیا باور می‌کنید پیامبر صلی الله علیه وسلم هرگز دیده نشد که پایشان را دراز کند. بنابراین طبیعی است که انسانی که التهاب مفاصل دارد معذور است. به هیچ وجه سخن از او نیست. معذور معذور است. اما انسان بدون عذر پاهایش را در مقابل معلم خود دراز می‌کند. اما پیامبر سرور مردمان و به عنوان معلم هرگز دیده نشد پاهایش را دراز کند. نشستن باید مؤدبانه باشد. پرسش و سخن گفتن باید مؤدبانه باشد. انسان گاهی معلم را با ضمیر جمع مورد خطاب قرار می‌دهد. استاد شما گفتید. از گفتی بسیار بهتر است. در درس گذشته درباره‌ی این موضوع سخن گفتید و برای من سوال پیش آمده است. آیا می‌توانم از شما بپرسم و شما پاسخ دهید؟ ضمیر جمع را به کار ببرید که معنای آن بسیار مؤدبانه تر است.
باری شخصی درباره‌ی مردی که در یک برنامه‌ی ماهواره‌ای شرکت داشت برایم تعریف کرد. شبکه‌های ماهواره‌ای فسار گسیخته هستند. درباره‌ی نبرد خندق سخن می‌گفت. وقتی سخنانش درباره‌ی نبرد تمام شد بی‌حرمتی در بی‌حرمتی آغاز شد.
بنابراین باید سخنان مؤدبانه زد. ضمیر جمع، اجازه گرفتن و هر گاه انسان به معلم احترام بگذارد معلم از صمیم جمع به او خدمت می‌کند.
تا آن‌جا که برخی گفته‌اند: پسرم، ما بیشتر از علم تو به ادب تو نیاز داریم و شما با ادب به هر چه می‌خواهید، می‌رسید.

هر کس علم او بیشتر شود از خداوند ترس بیشتری دارد:

بار دیگر: معلم و پزشک تنها زمانی خیرخواهی می‌کنند که محترم شمرده شوند.
سرتان را بر احترام به معلم پرورش دهید. در این کار هرگز اشتباه نمی‌کنید. من می‌دانم که اگر معلم کودکی مؤدب بیابد از صمیم وجود به او خدمimage
ت می‌کند. در توجه به او و آموزش وی غرق می‌شود. اگر این کودک مؤدب دست خود را بالا برد می‌گوید بله پسرم و به او توجه می‌کند اما با کودک بی ادب این طور نیست.
باری دانش آموز کلاس یازدهم به من گفت: من از خداوند نمی‌ترسم. به او گفتم: به خدا پسرم حق با تو است که از خدا نمی‌ترسی. در حقیقت پاسخ من نیاز به توضیح داشت. به من گفت: چرا؟ به او گفتم: زیرا کشاورز گاهی پسر دو ساله‌اش را با خود به درو می‌برد و او را میان گندم‌ها می‌گذارد و افعی ده متری از کنار او عبور می‌کند ولی او نمی‌ترسد، زیرا درک ندارد و بنابراین نمی‌ترسد. به او گفتم: ترس نیاز به شناخت دارد. کودک نمی‌ترسد چون شناخت ندارد.
اساساً اوج حکمت ترس از خداوند است و هر چه علم شما بیشتر شود ترس شما بیشتر می‌شود.
برایم اتفاقی افتاد. وارد کارخانه‌ای شدم. دیدم صاحب کارخانه اخم کرده و ناراحت است. اندوهگین بود. خیر است؟ گفت: بیا ببین. کارخانه‌ای بزرگ، ساختمانی بزرگ، با نظم کار می‌کند، همه چیز بر وفق مراد است. چیزی ندیدم. به پل بزرگی در سقف نگاه کرد که در آن خطی بزرگ وجود داشت. به من گفت: دکترای مهندسی را آوردیم و وی پی برده که فنداسیون به دلیل آب‌های شور نشست کرده است و با این نشست پل شکاف برداشته است. به من گفت: [به تغییر] نیاز دارد. شاید این داستان به سال هفتاد بر می‌گردد. نیاز به پانصد و پنجاه هزار برای تعمیر آن بود. اکنون پنج میلیون نیاز است. گفتم: اگر انسانی نادان باشد به او می‌گوید: این به یک دوغاب نیاز دارد. تفاوت میان دوغاب و تعمیر فنداسیون تفاوت میان آگاهی و نا آگاهی است و هر چه علم شما بالاتر رود ترس شما بیشتر می‌شود و نگرانی شما افزایش می‌یابد.

کودک مؤدب با راهنمایی خانواده‌اش عصبانیت معلم را تحمل می‌کند:

بنابراین ما در درس آینده ان شاء الله مجموعه‌ای از آداب را با جزئیات بیان می‌کنیم، اما یک ادب در این درس باقی ماند. گاهی ممکن است معلم تندمزاج باشد. کودک مؤدب با راهنمایی خانواده عصبانیت معلم و تندمزاجی‌اش را تحمل می‌کند. حتی آیه‌ی قرآنی وجود دارد. سیدنا موسی تند مزاج بود. لوح‌ها را گرفت و پرتاب کرد:

﴿ ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی ﴾
﴿پسر مادرم، نه ریش مرا بگیر و نه [موى] سرم را﴾

(طه: 94 )

سیدنا هارون گاهی این طبع را داشت. ما همیشه می‌گوییم:

(( یطبع المؤمن على الخلال كلها ))
((مؤمن تمام مزاج‌ها را به خود می‌گیرد))

[امام احمد از ابوامامه باهلی ]

مؤمنانی هستند که روی باز دارند و مؤمنانی نیز اندوهگین هستند. مؤمنی مال فراوانی می‌بخشد و مؤمنی اندک انفاق می‌کند. مؤمنی گوشه گیر است و مؤمنی نیز اجتماعی است.

(( یطبع المؤمن على الخلال كلها إلا الخیانة والكذب ))
((مؤمن تمام خصلت‌ها را به خود می‌گیرد به جز خیانت و دروغ))

[امام احمد از ابوامامه باهلی ]

امیدوارم خداوند سبحان ما را برای ادامه‌ی این درس‌ها یاری دهد و ان شاء الله به وسیله‌ی آن خانه‌ها و فرزندان ما را اصلاح فرماید.

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر